متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت مجموعه دلنوشته‌‌های آواز سنگ‌ها | فاطمه آماده کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Fateme Amade
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 44
  • بازدیدها 4,512
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,743
پسندها
7,580
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
نام دلنوشته: آواز سنگ‌ها
نام نویسنده: فاطمه آماده
تگ: منتخب
ویراستار: حکیمه ام‌.زد
مقدمه:
قلب‌های یکدیگر را آرام لمس کنیم.
با احتیاط و ملایم نوازش کنیم.
آن‌ها را زمانی که مهربان و پرشور هستند، در آغوش بگیریم؛
همچون گویی شیشه‌ای با قلب‌ها رفتار کنیم،
گاهی با پارچه‌ای ابریشمی گردوغبار روزگار را از سطح آن پاک کنیم،
کسی چه می‌داند؟
شاید همین فردا، آن همه لطافت و صافی، جایش را به سنگی سخت، با ناهمواری بسیار بدهد.
سنگی با احتمال شکستن بلور شیشه‌ای قلب‌های اطرافش،
فوادی از جنس حجر‌!

فواد: قلب
حجر: سنگ

(قلبِ‌سنگ)

"شما با موضوعی عاشقانه اجتماعی روبرو هستن. در این دلنوشته منظور از سنگدلی، سنگ دل بودن در برابر افراد سودجو و محافظت از روح خود در برابر آن‌ها است و اما در میان اندکی...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

R.Reyhani

مدیر بازنشسته
سطح
17
 
ارسالی‌ها
785
پسندها
8,225
امتیازها
25,273
مدال‌ها
22
  • #2
•| بسم رب القلم |•


آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند..


3CBEFF33-D708-4CD5-BC24-D48246EFBD38.jpeg

نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : R.Reyhani

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,743
پسندها
7,580
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
***
در کودکی، دفتری با برگه‌های کاهی داشتم.
برگه‌هایی که بازیافت شده، اما هیچ‌گاه همچون روز اول سفید نشده بودند؛
گویی جسمی انسانی دارند، که چون آدمیان، هنگامی که یک بارآنها را دور بریزید، بار دوم دیگر آن آدم سابق نمی‌‌شوند،
همیشه مقداری کدری همراه خود حمل می‌کنند!
میان حرف‌هایشان، میان حرکات و میان برق چشمانشان
عقربه‌ها، ثانیه‌های عمر را درمی‌نوردند،
و ما دیگر آن روح‌های زنده‌ی پر شور گذشته نیستیم... .
کمتر خبر از خوشحالی‌های بی‌دلیل و کوچک است،
و قلب‌‌های از جنس سنگ، پیوسته در حال گسترش قبیله‌هایشان در سراسر جهان هستند.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,743
پسندها
7,580
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #4
***
در پی کدام صحرا می‌روی ای دل،
اینجا کسی به انتظار کاروان‌ها نمی‌‌نشیند.
به تنگ شدن نیازی نیست!
اینجا خیاط‌ها مهارتِ تعمیر ندارند.
کمتر سراغ از رفته‌ات بگیر!
اینجا صنم‌هایش وفا ندارند.
در کوچه‌ی رسوایی پرسه بزن!
اینجا همه در خیابان آبرو، آبرو ندارند.
همرنگ جماعت شدن تاوان دارد...
تو سنگ بمان!
کمتر خطر دارد.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,743
پسندها
7,580
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #5
***
مگر قدری‌ آرامش چقدر هزینه دارد،
که هر قدربرای داشتنش تلاش می‌کنیم، باز هم زیر خط فقر هستیم؟
دلم آرامشی ساده می‌خواهد که به دلم بچسبد؛
مثل تنگنای لذت بخش آغوش عشق،
همچون گوش دادن به موسیقی مورد علاقه و
فرو رفتن به خلسه‌ی بعد از گریستن... .
به قلبم که می‌نگرم، می‌بینم هر لحظه جنس نرم و لطیفش را از دست می‌دهد...
و در حال تبدیل به سخت‌ترین گرانیت جهان است!
دلم می‌خواهد فریاد بزنم:
- آرامش! دارد برای آمدنت دیر می‌شود.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,743
پسندها
7,580
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #6
***
از وقتی که کلمه‌ی «رفت» در خاطراتم خانه ساخت،
قلب لطیفم دیگر تنافس نمی‌کرد.
آموخت محکم باشد!
سنگین و رنگین فقط کارش را به عنوان عضله‌ای از اعضای بدن انجام دهد؛
بدون آن که دخالتی در غده‌ی بدخیمِ احساس داشته باشد.
می‌خواهم بِدَوَم،
اما وزنه‌ای سنگی به اسم قلب توانم را می‌گیرد.
ریه‌ام به نقطه‌ای کوری میان اعضای تنفسی‌ام التماس می‌کند،
تا دمی تازه بفرستند و
من به این فکر می‌کنم که کاش دلیلی محکم برای ترک کردنم وجود داشت!
نه اینقدر بی‌تفاوت و غریب،
نه اینقدر غم‌انگیز و تحقیرکنند!
اما باز واله‌ای عاشق می‌شوم،
و تونلی برای رفتن معشوق خود در دل قلب سنگیم حفر می‌کنم... .​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,743
پسندها
7,580
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #7
***
توهین و طعنه‌هایی که گاه و بی‌گاه پیش دیدگانم به رقصی بی‌هویت در می‌آمدند،
دیگر آزاردهنده نیستند.
با دلی که از جماد پر است،
به موجودات نفرت انگیز پیش رویم، با سلاح سرد کلمات یورش می‌برم.
قبل از اینکه خورده سنگی به دیوار بُتُنی قلبم برخورد کند، غلاف زبانم را می‌کشم.
در ورقی از تقویم، قلب نازپرورده‌ام از حجم زیاد بی‌مهری‌ها می‌لرزید؛
اما حالا که گورستانی پر از صخره را در خود اشغال کرده،
دیگر مهم نیست چه کسی رقصنده‌‌ی رقص‌های بی هویتِ آلوده به ذهن بیمار است‌!
دل‌سوزاندن مفهومی برای مگسی آلوده‌ ندارد.
وقتی من ضربه می‌خوردم از نیش سخنانشان، آن‌ها برایشان فرقی نمی‌کرد من چقدر غمگین می‌شوم،
و باز هم قلب سنگی‌ام به داد می‌رسد،
تا گول احساسات ساده‌ لوحانه‌ام را نخورم... .​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,743
پسندها
7,580
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #8
***
چقدر حقیر می‌کند مرا احساس!
احساسم در خود فشرده شده،
و به من که قاه قاه به او می‌خندم، با چشمانی گریان مات شده است.
از من می‌خواهد تا دریابمش و به او پر و بال اضافه بدهم،
می‌خواهد مثل گذشته سلطنت کند بر تخت پادشاهی عقلم؛
اما دوران او به پایان رسیده!
دیگر فریب غمش را نمی‌خورم، فریب چهره‌ی اغواگرش را.
لب‌هایم را بیشتر فاصله می‌دهم...
بانگ خنده‌ام را به آسمان‌ها پیغام می‌دهم،
تا زار زدن‌های احساسم، قدری کمتر مرا تحت تاثیر قرار بدهد.
قلبم ذره‌ای بخاطر بغضش نمی‌لرزد.
از سبک جدید قلبم خوشم می‌آید!
همان گونه است که باید باشد...
همان‌قدر سخت و همان‌گونه سنگ!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,743
پسندها
7,580
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #9
***
همچون نجیب‌زاده‌ای که تمام زندگی‌اش رو به راه بوده و هست،
لبخند‌ی احمقانه می‌زنم!
با ظاهر تزلزل ناپذیری که برای خود ساخته‌ام،
کسی حتی شک هم نمی‌کند که من همان پریشان حالِ تاریکی باشم،
که دیشب چشمانش را شکنجه‌ای خیس می‌داد،
وخاطره‌ای غمناک به روی زخم‌هایش نمک پاشیده بود... .
اتفاقی از جنس جدایی دو قوی سفید!
گاهی به خودم غبطه می‌خورم برای داشتن قلبی سردمهر و کبریا... .​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,743
پسندها
7,580
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #10
***
لبخندم قاپی بر دیوار چهره‌ام شده،
تابلویی با حس و حال دریده شدن از وجود.
دلم انباری مرطوب از بغض‌های سنگین‌ است.
جسد‌های بی‌جانِ خاطرات و احساس،
در قلبم تلنبار شده،
و کوهی مرتفع را عَلَم کرده‌اند.
کوهی که به دست فرهاد عاشق هم نمی‌شکند!
کوهی آتشفشانی،
کوهی از جنس درد،
دردی سنگین و سخت،
و قلبی از جنس حجر... .​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا