- ارسالیها
- 957
- پسندها
- 4,300
- امتیازها
- 18,373
- مدالها
- 16
- نویسنده موضوع
- #101
«از وقتی رفتهای»
از ساعت و ثانیه و روز و ماه و سالی که رفتهای هیچ وقت صبح و شبهایم به خیر نشد...
از وقتی که دیگر صبح بخیر گفتنهایت...
یکباره تغییر کرد و فراموشت شد!
از وقتی شب بخیرهایت خشک و خالی بودند و بوی تلخ خ**یا*نت میدادند...
از وقتی که هر بهانهای میاوردی برای ندیدن من...
درست از آن روز دیگر قید عشق و عاشقی با تو را زدم...
درست از همان روز دیگر به محال شدنت یقین پیدا کردم...
صبح شده است...
از وقتی رفتهای، هیچ صبحی برایم صبح زیبا و دلنشین نشد...
میتوانم بگویم با امدن پاییز، صبحهایم دقیقا بوی سرد مهرماه را گرفتهاند...
همه روزهایم تکراری و خسته کننده شدند...
دیگر نمیگویم کاش بودی تا صبحهایم این گونه آغاز نمیشد...
میگویم بهتر که رفتهای...
عذاب نبودنت خیلی با عذاب بودنت...
از ساعت و ثانیه و روز و ماه و سالی که رفتهای هیچ وقت صبح و شبهایم به خیر نشد...
از وقتی که دیگر صبح بخیر گفتنهایت...
یکباره تغییر کرد و فراموشت شد!
از وقتی شب بخیرهایت خشک و خالی بودند و بوی تلخ خ**یا*نت میدادند...
از وقتی که هر بهانهای میاوردی برای ندیدن من...
درست از آن روز دیگر قید عشق و عاشقی با تو را زدم...
درست از همان روز دیگر به محال شدنت یقین پیدا کردم...
صبح شده است...
از وقتی رفتهای، هیچ صبحی برایم صبح زیبا و دلنشین نشد...
میتوانم بگویم با امدن پاییز، صبحهایم دقیقا بوی سرد مهرماه را گرفتهاند...
همه روزهایم تکراری و خسته کننده شدند...
دیگر نمیگویم کاش بودی تا صبحهایم این گونه آغاز نمیشد...
میگویم بهتر که رفتهای...
عذاب نبودنت خیلی با عذاب بودنت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر