تو همونی هستی که داری سعی میکنی به کس دیگهای فکر کنی، فقط برای اینکه یکی دیگه رو فراموش کنی،
هنذفری رو میذاری توی گوشت و آهنگ رو پلی میکنی؛ آهنگ که پخش میشه، سعی میکنی جاهای آدمای توی ذهنت و عوض کنی، سعی میکنی توی ذهنت برقصی، خوش حال باشی، از ته دلت بخندی، توی ذهنت میچرخی و دوباره، باز هم...
انقدری که سرت گیج میره، دلت میخواد پاک کنی اون چشمای لعنتی و که بازم توی رویات داره پرسه میزنه!
اشکات میریزه پایین و همه چیز ناپدید میشه. فقط تو میمونی که روی زمین، زانو زدی و زار زار، اشک میریزی!
و بازهم چشمهایی که سخته، فراموش کردنش.