نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

روی سایت مجموعه دلنوشته‌‌های سرآغاز | فرزانه رجبی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع فرزانه رجبی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 40
  • بازدیدها 3,160
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

فرزانه رجبی

نویسنده افتخاری
سطح
26
 
ارسالی‌ها
1,639
پسندها
16,415
امتیازها
39,073
مدال‌ها
29
  • نویسنده موضوع
  • #31
***
جانِ دلِ پاییز؛ نفس‌های پرمحبتِ خزان؛ مهرماهِ زیبا.
خیر مقدم به تویی که هم خوش‌قدمی و هم خوش‌یمن، بختت هم بس بلند است که ارشد حضرت پاییزی!
نام تو از ازل تا ابد تداعی کننده‌ی کودکی‌های‌مان است. قبل از بوی نم‌ِ باران، بوی کتاب‌های نوی مدرسه و قبل از صدای خش‌خش برگ‌ها، صدای دلنشین معلم‌ها و دانش‌آموزان با آمدن نام ماهِ مهر، می‌تواند جوان و پیر را به گذشته‌ی شیرینش پرت کند و لبخند بر لب بکارد!
مهرِ مهربانم؛ بوسه‌های من نثار تویی است که برگ‌های طلایی برای بوسیدن پائیز آمدنت را چشم انتظارند... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : فرزانه رجبی

فرزانه رجبی

نویسنده افتخاری
سطح
26
 
ارسالی‌ها
1,639
پسندها
16,415
امتیازها
39,073
مدال‌ها
29
  • نویسنده موضوع
  • #32
***
غم رفتن مهر، ذوق آمدن آذر و یلدا؛ هر دو بر دوش خشکِ آبان ماه‌...
نهایت ترکیب زرد و نارنجی برگ‌ها و به اوج رسیدن صدای خش‌خش‌ها!
اغراق نیست اگر بگویم پائیز نیمی از زحمتش را برای دلبری کردن به آبان سپرده است، می‌دانی چرا؟!
آبان نه مثل مهرماه دست‌پاچه‌ی فرا رسیدن پائیز است که تا به خودمان بیائیم و باور کنیم پائیز رسیده است، تمام شود و نه مانند آذرماه در تکاپو و تدارک است تا با تحفه‌ی یلدا، زینت‌بخش خزان باشد. آبان، خودش است، تمام چیزی که از فصلِ زردِ سال طلب داریم!
صبور و متین با محشرترین حس و حال و هوا. آبانِ مهربان‌مان؛ لطفی کن و گام‌هایت را کمی آهسته و سنگین بردار تا مبادا ما از عاشقانه‌های‌مان در خزان جا بمانیم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : فرزانه رجبی
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Bita

فرزانه رجبی

نویسنده افتخاری
سطح
26
 
ارسالی‌ها
1,639
پسندها
16,415
امتیازها
39,073
مدال‌ها
29
  • نویسنده موضوع
  • #33
***
حالا من هی چپ و راست میرم و میگم پاییز. هی از قشنگی برگای زردش میگم. درسته؛ ولی...؛
ولی جان دلم، مبادا تو باور کنی که دلبرترین فصل پاییزه ها!
من دارم خودم رو گول می‌زنم وگرنه پاییز وقتی دلبر میشه که تو کنارم باشی. توی زندگی‌م باشی!
انار دون کردن وقتی شوق داره که قرار باشه توی دهن تو بذارم. نارنگی‌ها اگه خوش طعم و عطرن واسه اینه که میوه مورد علاقه تو هستش. این خزون اگه خواستنیه برای اینه که وقتی سردم میشه شال گردنی که عطر تنت رو داره رو می‌پیچی دور گردنم و دستم رو می‌بری توی جیب همون پالتوی مشکی‌ت.
عمر من؛ به خیال تو من پاییز رو چون برگاش زرد و نارنجی و قهوه‌ای هستن دوست دارم؟ نه جانا. برگاش رو دوست دارم؛ چون صدای خش‌خش اون‌ها زیر پا، یه زیر صدای خاص واسه زمزمه عاشقانه‌های توئه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : فرزانه رجبی

فرزانه رجبی

نویسنده افتخاری
سطح
26
 
ارسالی‌ها
1,639
پسندها
16,415
امتیازها
39,073
مدال‌ها
29
  • نویسنده موضوع
  • #34
***
دختر نارنجی من، موهای حنایی‌ات را که بافتم، تو را با مهر راهی می‌کنم تا به یلدایت برسی.
مبادا در این مسیر، وقتی به خانه مامان بزرگ رسیدی جمع کردن انار و چیدن خرمالوهای رسیده را فراموش کنی.
خودت را با عطر خرمالوهای گَس مزین کن و در زیر موسیقیِ بارانِ آبان ماه به آرامی گام بردار.
دخترکم؛
از پس کوچه‌ها که می گذری، درست لابه‌لای برگ‌های طلاییِ بر روی زمین ریخته، از میوه‌های درخت کاج غافل نشو!
به درخت همیشه سبز کاج سلام کن و چندتایی میوه کاج را برای سوغات بیاور و مژده بده که نازدانه‌ی پاییز، آذر در راه است.
سفره‌ی خرمالو و کاج را با عشق پهن کن تا شاید ذره‌ای جبران کند تمام زیبایی و ارمغان یلدایی که آذر برای‌مان می آورد.
تمام برگ‌های طلایی را خش‌خش کنان زیر پا بگذار تا هر چه زودتر در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : فرزانه رجبی
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Bita

فرزانه رجبی

نویسنده افتخاری
سطح
26
 
ارسالی‌ها
1,639
پسندها
16,415
امتیازها
39,073
مدال‌ها
29
  • نویسنده موضوع
  • #35
***
امان از تو خزان...
مهر و آبان برایت کافی نبود تا عمق جان‌مان نفوذ کنی که آذر را هم اضافه کردی؟
به گنجایش قلب‌های‌مان فکر نکردی که خواستی دلبری و عشق را با آذر به اوج برسانی؟
مرحبا خزان، گل کاشته‌ای...
آذر، ختمِ تمام خاتمه‌هاست!
آذر چون دخترکی معصوم و نجیب با کوله‌باری مسئولیت سلام می‌گوید.
گویی این ته‌تغاری دلبر ما آمده تا هرچه مهر و آبان کم گذاشته‌اند را جبران کند، آمده تا سمبل پائیز باشد و برای همین است که بویِ خاکِ نم خورده در آذر و شکفته شدن گل‌های نرگس در میان برگ‌های زرد به زمین ریخته، جور دیگری می‌چسبد. پاییزی که از فرط زیبایی جان ز تن می‌گیرد، به آذر ماهش است که پائیز شده است وگرنه که با یلدا تمام نمی‌شد. آذر آن‌قدر نجیب است که می‌خواهد حتی با یک دقیقه اضافه‌تر بودن، با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : فرزانه رجبی
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Bita

فرزانه رجبی

نویسنده افتخاری
سطح
26
 
ارسالی‌ها
1,639
پسندها
16,415
امتیازها
39,073
مدال‌ها
29
  • نویسنده موضوع
  • #36
***
سوز و ‌سرمای دی ماه هم از راه رسید.
تنها ماهِ زمستانی که نامش هم لرزِ سرما بر تن انداخته و به‌طور عجیبی یک فضای برفی را مجسم می‌کند و کمی، فقط کمی که سرسخت باشی از دل برف و بوران می‌توان با لطافت روئید و برای دی خط و نشان کشید و پای در مسیر زمستان نهاد.
از این دی ‌ماه هم به دلیل استرس امتحانات خاطرات خوشی نداریم؛ امّا چه باید کرد؟
دی ماه، ارمغان دخترمان یلداست و باید او را تحویل گرفت!
باید ذوق آوردن هویج برای دماغ و آوردن یواشکی شال‌گردن دور از چشم مامان را برای آدم برفی در حیاط، زنده نگه داشت تا روح گرفته شده از کالبد شهر توسط درختان بی‌برگ و بار، زیاد خودنمایی نکند.
دی ماه عزیز از تو که دلِ خوشی نداریم؛ ولی تو مهمانی و ما نیز مهمان‌نواز!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : فرزانه رجبی
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Bita

فرزانه رجبی

نویسنده افتخاری
سطح
26
 
ارسالی‌ها
1,639
پسندها
16,415
امتیازها
39,073
مدال‌ها
29
  • نویسنده موضوع
  • #37
***
پسرِ ساده و پر خاطره‌ی زمستان، بهمن جانِ جانان‌مان...
دیدی نوبت به تو نیز رسید؟ زمستان که بدون تو اعتبار ندارد! وقتی تو بوی پیروزی، طعم شیرینی و نوای سرود خوانی‌های بویِ گلِ سوسن و یاسمن آید را داری. جنس تو گرچه از زمستان و سرما است؛ ولی رگ‌های تو از خزان منشا گرفته است.
آدم برفی‌های ساخته شده در قلب روزهای تو، واقعی‌ترین و با دوام‌ترین آدم‌برفی‌ها هستند!
تو فرصت مجدد و شروع تازه‌ای پسرک کاکل سپید!
دل قنج می‌رود برای تو آن‌دم که جمله‌ی ناکامی و تلخی‌های ده فرزند قبل از خود را می‌شویی و دست اسفند را می‌گیری و یاعلی گویان بذرِ شوق و ذوقِ تازگی را در دل می‌کاری. تو تمام روزهای زیبا هستند.
این دوازده خواهر و برادر تو را برگزیده‌اند تا روز بیست و دومت یک جهان را به رعشه اندازد و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : فرزانه رجبی

فرزانه رجبی

نویسنده افتخاری
سطح
26
 
ارسالی‌ها
1,639
پسندها
16,415
امتیازها
39,073
مدال‌ها
29
  • نویسنده موضوع
  • #38
***
آرامِ جانم؛
محبوب دلِ پر از تو...
بارها قلم بر روی کاغذ رقصید تا سرانجام برسد به تبریک روز عشق یا همان ولنتاین غربی‌ها؛
نشد!
حداقل برای من شدنی نیست وقتی تو برایم عشقی، وقتی حضور تو در کنارم و بودنت به معنای روز عشق، وقتی هدیه‌ی نگاه صادقانه‌ات برایم با ارزش‌تر از خرس‌های سرخ نمادین، وقتی شیرینی لبخندت برایم دلچسب‌تر از مزه شکلات‌های ولنتاین و وقتی هر روز دوستت دارم بدون اغراق نثارم می‌شود من چطور می‌توانم فقط چهاردهم فوریه را صرفاً روز عشق بنامم و با گفتن تبریک و هدیه‌ای مختصر دین از گردن خود بردارم؟!
تو که عشق باشی، آوای گوش‌نواز تو که نت‌های آواز ولنتاین مبارک را رقم بزند، دستان گرمت که ارمغان باشد، هر روز برای من ولنتاین است. تو خودت نیز نمی‌دانی که حضورت معجزه‌ی زندگی من...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : فرزانه رجبی
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Bita

فرزانه رجبی

نویسنده افتخاری
سطح
26
 
ارسالی‌ها
1,639
پسندها
16,415
امتیازها
39,073
مدال‌ها
29
  • نویسنده موضوع
  • #39
***
سفید از تن جدا و آرام و آرام می‌روی تا دست بر جامه‌ی سبز بکشی؟ برف‌ها را تو کنار می‌زنی تا راهِ شکوفه‌ها را باز کنی؟
چه شده است اسفند؟ مگر تو همان ته تغاریِ لوس نیستی؟ تازه به قولِ ما دو جانبه!
ته‌تغاریِ زمستان و ته‌تغاریِ سال بودن از آنِ توست.
پس آن همه شیطنت کجاست که این‌گونه باوقار شده‌‌ای اسفندجان؟
نکند از خودگذشتگی می‌کنی که می‌خواهی فوراً دست سردمان را در دست بهار بگذاری؟
تو نازپرورده خدا هستی و محبوبِ ما...
بهار که بی‌تو یا با عجله‌ی تو صفا ندارد، دارد؟
لذت خانه تکانی، آهنگ تکاپوی دمِ عید، زمزمه‌ی تغییر و ظهور خوی‌ِ نیک همه و همه را تو آغاز می‌کنی و تا به سرانجام نرسانی، خسته نمی‌شوی.
اسفندِ عزیز؛
مهربانیِ خالصانه تو بی‌شک زبان‌زد است که اگر جز این بود یک روز کم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : فرزانه رجبی
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Bita

فرزانه رجبی

نویسنده افتخاری
سطح
26
 
ارسالی‌ها
1,639
پسندها
16,415
امتیازها
39,073
مدال‌ها
29
  • نویسنده موضوع
  • #40
***
کاکتوس‌ها هم برای خود دنیایی دارند!
آن‌ها هم‌چون انسان‌هایی تنها در گوشه‌ای دنج، آرام و بی‌صدا به افق‌های دورخیره شده‌اند، افق‌هایی که شاید نام‌شان موفقیت باشد!
شاید رسیدن به رویاها، شاید زیبایی‌های آن‌سوی کوه، شاید هم... کورسوی امیدی!
اصلاً نمی‌فهمم چرا می‌گویند کاکتوس نماد سختی و محکم بودن است؟ مگر مظلوم‌تر از کاکتوس هم گیاهی هست؟! این کوچولوهای دوست‌داشتنی مگر چه هیزم تری به شما فروخته‌اند که لقب نوعی از آن را زبان مادرشوهر گذاشته‌اید؟
اصلا گیریم مادرشوهر، من که مهر کاکتوس را مهرِ مادری می‌نامم، آرامشش را هم خدادادی...
کاکتوس نماد امید است و امید و امید...!
***
در همه صحبت‌ها حرف آخر زیباست،
حرف آخر من دیدن خوشبختی شما در تمام فرداهاست!
به تاریخ 99/12/13
و
پایانِ جلدِ اول...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : فرزانه رجبی
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Bita
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا