- ارسالیها
- 1,088
- پسندها
- 12,293
- امتیازها
- 35,373
- مدالها
- 24
- نویسنده موضوع
- #41
اسم دلنوشته: ویرانی یک کوه
خنده برایم معنی ندارد.
اشک برایم مهم نیست.
ترس از مرگ برایم نا آشناست،
خاطرات ویرانم میکند.
مگر نمیگویند کوه به کوه نمیرسد؟
میخواهم با خاطراتت ویران شوم.
نمیخواهم،
دیگر نمیخواهم آن کوه باشم،
کوه به کوه نمیرسد.
ولی اگر دیگر کوه نباشم
میتوانم به تو برسم؛
یعنی شاید برسم!
تو همان کوه باش،
کوه غرور،
منم روزی کوه بودم؛
ولی کوه به کوه نمیرسد.
دیگر نمیخواهم کوه باشم!
میخواهم از برای تو ویران شوم،
می،خواهم دیگر آن کوه نمانم،
برای تو،
نابود شوم!
خنده برایم معنی ندارد.
اشک برایم مهم نیست.
ترس از مرگ برایم نا آشناست،
خاطرات ویرانم میکند.
مگر نمیگویند کوه به کوه نمیرسد؟
میخواهم با خاطراتت ویران شوم.
نمیخواهم،
دیگر نمیخواهم آن کوه باشم،
کوه به کوه نمیرسد.
ولی اگر دیگر کوه نباشم
میتوانم به تو برسم؛
یعنی شاید برسم!
تو همان کوه باش،
کوه غرور،
منم روزی کوه بودم؛
ولی کوه به کوه نمیرسد.
دیگر نمیخواهم کوه باشم!
میخواهم از برای تو ویران شوم،
می،خواهم دیگر آن کوه نمانم،
برای تو،
نابود شوم!
آخرین ویرایش توسط مدیر