متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دلنوشته دنیای تنهایی | نفس فروغیان کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

*nina_chan*

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
146
پسندها
776
امتیازها
5,063
  • نویسنده موضوع
  • #1
دنیا-1.jpg

نام مجموعه دلنوشته: دنیای تنهایی
نام نویسنده: نفس فروغیان
ویراستار:nazy.8
مقدمه:
دستم می‌نویسد؛
می‌نویسد از اعماق وجودم.
از اعماق وجودی که تنهاست.
آری!
من تنها هستم و در دنیایم،
تنهایی حکومت می‌کنم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

*nina_chan*

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
146
پسندها
776
امتیازها
5,063
  • نویسنده موضوع
  • #2
آسمان در هیاهوی بزرگی است!
چون فرشته ای عجیب در حال زندگی کردن است؛
و هیچکس نمی‌داند که این فرشته،
مادرم است!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

*nina_chan*

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
146
پسندها
776
امتیازها
5,063
  • نویسنده موضوع
  • #3
*قلبم*
قلبم در مخلوطی
از شادی و غم، گم شده است.
و کسی نمی‌داند که دلیل
غم و شادی های من، چیست!
حال به کجا بروم؟
کجا ببرم این کوله بار غم را؟
کجا بذر شادی های دروغینم را پخش کنم؟
کی گیاهان غم را از دلم درو کنم؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

*nina_chan*

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
146
پسندها
776
امتیازها
5,063
  • نویسنده موضوع
  • #4
*مرگ*
من مرگ را دوست دارم.
مرگ زیباست!
چون مرگ با آمدنش، مرا از این دنیا، راحت می‌سازد!
مرگ، غم را دور می‌کند.
از جسمم نه؛ از روحم.
با مرگ، روحم آزاد می‌شود.
آزاد می‌شود از تمامی سختی ها.
دیگر چشمانم این غم سنگین را به دوش نمی کشند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

*nina_chan*

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
146
پسندها
776
امتیازها
5,063
  • نویسنده موضوع
  • #5
دلم برای آدم های این سرزمین می‌سوزد؛
چون نمی‌دانند که خود اصلیشان،
کدام چهره است؛
و هر روز به دنبال چهره ی اصلیشان،
چهره ی جدیدی متولد می‌کنند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

*nina_chan*

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
146
پسندها
776
امتیازها
5,063
  • نویسنده موضوع
  • #6
*حرف های مردم*
من دوست ندارم برای حرف های مردم، زندگی کنم.
نمی‌خواهم به خاطر آنها، زندگی ام را تباه کنم.
من می‌خواهم برای خودم زندگی کنم.
زندگی ای که کسی برای آن، تصمیم نمی‌گیرد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

*nina_chan*

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
146
پسندها
776
امتیازها
5,063
  • نویسنده موضوع
  • #7
من بر اساس پایه و بنیاد بسیار زیبایی، زنده هستم.
پایه و بنیادی که مرا اینگونه، قوی و محکم ساخته است.
می‌دانید آن پایه و بنیاد چیست؟
مادرم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

*nina_chan*

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
146
پسندها
776
امتیازها
5,063
  • نویسنده موضوع
  • #8
*نمی‌دانم*
از افرادی، متنفر هستم.
اما به همان اندازه، دوستشان هم دارم!
نمی‌دانم حال چگونه باید باشم.
نمی‌دانم بخندم یا گریه کنم.
نمی‌دانم دوست داشته باشم یا متنفر باشم.
نمی‌دانم مهربان باشم یا بدخلاق باشم.
نمی‌دانم شادی ببخشم یا غم را.
نمی‌دانم بیدار باشم یا بخوابم.
نمی‌دانم
و دنیای من، با همین نمی‌دانم ها، پر شده است.
نمی‌دانم هایی که کسی برای آن جوابی ندارد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

*nina_chan*

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
146
پسندها
776
امتیازها
5,063
  • نویسنده موضوع
  • #9
*قلب غمگین*
قلب عزیزم!
غمگین و شکسته نباش.
مطمئن باش که بعد ها، صاحبی مهربان تر از من پیدا خواهی کرد!
صاحبی که به تو شادی ببخشد؛ نه غم!
قلب غمگینم! حال تو در شادی فراوانی غرق می‌شوی؛
چون من تو را به کسی دیکر می‌دهم؛
کسی که تورا مانند من دیوانه وار دوست بدارد.
دوستت دارم؛ قلب غمگینم من!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

*nina_chan*

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
146
پسندها
776
امتیازها
5,063
  • نویسنده موضوع
  • #10
من مرده ای محسوب می‌شوم؛ مرده ای متحرک!
چون دیگر هنگامی که از کنار بستنی فروشی رد می‌شویم، دلم بستنی نمی‌خواهد.
چون دیگر وقتی به بازار می‌رویم، دلم چیزی نمی‌خواهد.
چون دیگر بیرون رفتن و شادی را دوست ندارم.
چون دیگر دلم نمی‌خواهند به مهمانی بروم.
چون دیگر دنیا برایم لذتی ندارد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا