شعر مجموعه اشعار انزوای شیدایی | دیاناس شاعر انجمن یک رمان

[ماهی قرمز؛]

مادر از حزن دلم آه ز دل‌ها می‌کرد
چشم من پیش تو بود، عشق تمنا می‌کرد​

 

[ماهی قرمز؛]

هر چه زخم است به جانم بزن و گوشه نشین
زین پس آتش بکشم قلب حماقت‌کارم​

 

[ماهی قرمز؛]

به غم حق دادم و گفتم بیا سوی دلم، آمد
خوشا دردی که از سوی تو قلبم را برنجاند​

 

[ماهی قرمز؛]

نگارا با اجل خویشی؟ بیا قدری نشانم ده
مگر نه جان ستاندن در جهان امر خطاکار است​

 

[ماهی قرمز؛]

چشم غیظت ریشه‌ام را از تنم چالاک برد
مرحمت کن جانِ من، قدری لطافت هم دواست​

 

[ماهی قرمز؛]

گفته بودی زندگی را اندکی آسان گیرم بعد تو
شرمسارم یا نگار، من برده‌ی عشق و دلم​

 

[ماهی قرمز؛]

قلبت از من ناگهان نیشی به طعم زهر خورد
می‌بُرم مارِ زبانی را که بر دردانه‌ام آزار بُرد​

 

[ماهی قرمز؛]

زمهریر چشمت از قطب شمالی یخ‌تر است
عاشقم، قدری نگاهت را سماوی کن، بخند​

 

[ماهی قرمز؛]

جوابم را نمی‌دانی، کلامم را نمی‌خوانی
نگارا بی‌مبالاتی، تقلایم نمی‌دانی؟​

 

[ماهی قرمز؛]

برد مثال چشم او قلب من و کلام من
ارج ندارد این تن و روح من و روان من​