متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دلنوشته یادت هست...؟| دردانه عوض زاده کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع دردانه. ع.
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 24
  • بازدیدها 540
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

دردانه. ع.

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,364
پسندها
10,599
امتیازها
30,873
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام دلنوشته: یادت هست...؟
نویسنده: دردانه عوض‌زاده
مقدمه:
گاه خاطرات شیرین تلخند... .

یک شیرینی تلخ شده یا تلخی سابقاً شیرین بوده.
کجا شیرینی تلخ می‌شود؟
جایی که نبودن آغاز شود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : دردانه. ع.

Hana.BanU ☯

نویسنده افتخاری
سطح
16
 
ارسالی‌ها
1,049
پسندها
7,881
امتیازها
23,703
مدال‌ها
27
سن
25
  • #2
•| بسم رب القلم |•


آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...
585360F9-867A-4DA0-88B2-83D77F96EB7C.jpeg





نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hana.BanU ☯

دردانه. ع.

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,364
پسندها
10,599
امتیازها
30,873
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #3
یادت هست؟
اولین بار همین‌جا تو‌ را دیدم، آن پسر شیطان و پر شر و شور را.
- خانم اجازه هست؟
 
امضا : دردانه. ع.

دردانه. ع.

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,364
پسندها
10,599
امتیازها
30,873
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #4
منِ دبیرستانی دستپاچه، خجالت‌زده و سرخ شده که هیچ نگفتم.
تو بی‌اجازه نشستی و حرف زدی، از همه‌چیز و همه‌جا...
منِ خجالت‌زده هیچ نشنیدم از آن حرف‌ها... .
 
امضا : دردانه. ع.

دردانه. ع.

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,364
پسندها
10,599
امتیازها
30,873
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #5
یادت هست؟
چندین بار روی همین نیمکت نشستی و حرف زدی تا بالاخره زبانم را باز کردی و بعد نامم را پرسیدی و من که هر روز از قصد روی همین نیمکت می‌نشستم تا بیایی و فقط حرف بزنی از همه‌جا.
چقدر از هم‌صحبتی با تو شاد می‌شدم.
 
امضا : دردانه. ع.

دردانه. ع.

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,364
پسندها
10,599
امتیازها
30,873
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #6
یادت هست؟
روی همین نیمکت گفتی تو را می‌خواهم‌ برای بعد از این...

و قلب من پرنده‌ای بود که با همان حرف به آسمان پرکشید.
 
امضا : دردانه. ع.

دردانه. ع.

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,364
پسندها
10,599
امتیازها
30,873
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #7
یادت هست؟
روی همین نیمکت گفتی اگر تو را برای بقیه عمر نداشته باشم، عمری نمی‌خواهم که داشته باشم و من هم گفتم برای همه عمر تو را می‌خواهم.
اما...
امروز سخت می‌ترسم از آن حرفی که آن روز بر زبان راندی.
 
امضا : دردانه. ع.

دردانه. ع.

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,364
پسندها
10,599
امتیازها
30,873
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #8
یادت هست؟
آن انگشتر نگین زرد را همین‌جا در انگشتم کردی، به نشان خورشید عشق و گفتی برای اثبات تعهدت و گفتم برای محکم کردن پیمانمان.
 
امضا : دردانه. ع.

دردانه. ع.

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,364
پسندها
10,599
امتیازها
30,873
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #9
یادت هست؟
بارش بارانی که خیس می‌کرد و شوقی که جوانه میزد و دعایی که همین‌جا زیر باران کردیم برای دوام عشقمان؟
گفتی عشق را دوام باشد وقتی تو‌ باشی.
 
امضا : دردانه. ع.

دردانه. ع.

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,364
پسندها
10,599
امتیازها
30,873
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #10
کاش یادم نبود!
روی همین نیمکت، آن دختر رسید. همانی که با دیدنش شوکه شدی و هیچ نگفتی.
اما او همه‌چیز را گفت.
همانی که زمانی ادعای دوست داشتنش را کرده بودی.
 
امضا : دردانه. ع.
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا