متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شعر مجموعه اشعار در شهر دل غم می‌تپد | محدثه رستگار کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع ❥لیلیِ او
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 32
  • بازدیدها 779
  • کاربران تگ شده هیچ

❥لیلیِ او

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,874
پسندها
22,643
امتیازها
44,573
مدال‌ها
24
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #31
تو که اهل ماندن نبودی، پس چرا آمدی وسط تنهایی‌ام؟
چرا گشتی ماه درخشان شب‌‌های پرنور مهتابی‌ام؟
می‌پرستیدمت و کمر بسته بودی به تباهی‌ام!
من شکستم و چشم تو هرگز ندید این‌همه بی‌تابی‌ام!
 
امضا : ❥لیلیِ او

❥لیلیِ او

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,874
پسندها
22,643
امتیازها
44,573
مدال‌ها
24
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #32
می‌فهمی چه دردی دارد هرشب دعا کنی عشقت پدر شود؟
تمام آرزوی تو پدر فرزند زنی دیگر شود!
حالا که هرگز قلبش نمی‌شود از آن‌ تو...
زیر سقف دیگری هرروز خوشبخت‌تر شود!


 
امضا : ❥لیلیِ او

❥لیلیِ او

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,874
پسندها
22,643
امتیازها
44,573
مدال‌ها
24
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #33
دو عاشق را دیدم و با لبخند خون از چشمم می‌چکید
به یاد قلبی که روزی در سینه‌ام می‌تپید
قلبی مجنون که حالا جایش تا ابد در
وجودم خالی‌ است
زیرا صاحبش با خنجری در دست آن دل عاشق را درید
 
امضا : ❥لیلیِ او

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 2)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا