افسوس که دلم عاشق معشوق اشتباهی شد
اما در بیابان درونم عجب مجنون چشمبهراهی شد
آن عاشق دیوانهای که برای تو گذشت از تمام دارو ندارش
اما در قصه دلدادگی عاقبتش فقط نابودی و تباهی شد
تو سفر کردی با او و من ماندم در فراق
تو در کنارش خندیدی و من سوختم در این داغ
مردم طی سالها و رنجهای مختلف پیر میشوند
من اما یک شبه پیر گشتم ز یک اتفاق!