نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

متوسط مجموعه اشعار محابا | تاوان کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع erik tavan
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 86
  • بازدیدها 1,734
  • کاربران تگ شده هیچ

erik tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
14
 
ارسالی‌ها
1,411
پسندها
4,512
امتیازها
20,173
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #21
خنده بر لب می‌زدیم، تا کس نفهمد دردمان
روزگار اما مارا، مجرم تشخیص دادمان
تا که روزی اندکی، در دل شکایت داشتیم
سرنوشت ما را به فقر، کامل کفایت دادمان
تا که در سر یک زمان، خاطر عزیزی داشتیم
دنیا رحم نکرد به زور، مرگش رضایت دادمان
گر روزی قطره اشکی، از چشمانمان چکید
دنیایمان تلخ‌تر شد، به زهر حضانت دادمان
ما که هر کاری کردیم، مجرم شناخته می‌شدیم
از برای آزادی، مرگ کفالت دادمان
اعتماد به هرکسی، بود برابر با خ**یا*نت
تا که چندی نگذشت، فورا جدا شد راهمان
در راه درد و سختی، میل به رفیقی داشتیم
نه تنها این میل کور شد، بلکه بدتر شد دردمان
خواهم فقط گویم که هی، تو روزگار نامرد
لطفی در حقمان کن، تخفیف قائل شو واسمان
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : erik tavan

erik tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
14
 
ارسالی‌ها
1,411
پسندها
4,512
امتیازها
20,173
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #22
تو از اون لحظه که رفتی
من رویاهام آوار شد رو سرم
هیچ کسی قرار نیست بگیره
جاتو برگرد هنوزم پات هستم
برگرد که، بدونت من، نمی‌تونم،
طاقتی، ندارم
جهنمه، این زندگی، آواره‌ام،
پناه شو، کامل شم
 
امضا : erik tavan

erik tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
14
 
ارسالی‌ها
1,411
پسندها
4,512
امتیازها
20,173
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #23
در سینه‌ی مان دیگر نمی‌تپد این قلبمان
حتی صبر داشته باشیم هم، باز زیاد است دردمان
ما در ایجاد زخم خنجر دولتی خود مختار
نشد جز مرگ احساس هیچ از این دولت سهممان
گمانم تا عمر داریم، این سوزش‌ها حس می‌شوند
چون هم نمک پاشیده‌اند، هم عمیق است زخممان
هر که آمد نزدمان، تیری فرو کرد قلبمان
دور خود دیوار کشیدیم، زندگی شد تلخمان
کرده‌اند این خائنان، شاید که قصد جانمان
هر طرف می‌نگریم هست سر تیزی سمتمان
خوش خیالند دشمنان، شاید به ترس قلبمان
تسلیم ندادند یادمان، درسمان شد فرق‌مان
هر که شد خواهانمان، فردایش کرده ترکمان
دور عشق طواف می‌کردیم، عشقمان شد مرگمان
روزی شد باورمان، گفتند سپرت جانمان
حماقت کردیم زمانی، خلافش شد حقمان
گر برود سرمان، یا که ببرند رگ‌مان
خلع نشود امیدمان، تا ببینند یاسمان
کور بود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : erik tavan

erik tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
14
 
ارسالی‌ها
1,411
پسندها
4,512
امتیازها
20,173
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #24
یک زمانی دو نفر عاشق هم دیگه بودن
دست تو دست، نزدیک هم، کنار هم دیگه بودن
هر کجا با هم دیگه مثل یک روح در دو بدن
وقتی کنار هم بودن، قید همه چیز رو زدن
غافل از بازی سرنوشتی که برایشان
چیده شد خیره بودن به گل‌های کنارشان
ناگهان ورق برگشت و روزگار بد تا کرد
پادشاهی به سربازش پشت هم امرها کرد
آن زمان که با همراهانش رفته بود به شکار
ناگهان دختر را دید اسبش را کشید به کنار
دختر هم بی‌خیال در حال آواز بود
پسر عاشق هم به گمانم خواب بود
پادشاه به سرباز گفت که دختر را بیاورید
دختر تا سرباز را دید گفت برای چه آمدید
سرباز گفت طبق دستور بلند شو همراهم بیا
دختر اما نیامد و سرباز گفت بد کردیا
پادشاه و خان خانان این دستور را داده است
پسر این حرف را شنید، آمد گفت مردک پست
دست از این دختر بردار و به دیار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : erik tavan

erik tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
14
 
ارسالی‌ها
1,411
پسندها
4,512
امتیازها
20,173
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #25
نفسام وصل به نفسای توئه
نباشی بی تو نفسام می‌بُره
این دلم می‌خواهدت خیلی زیاد
مال منی مطمئن باش این طوره

بدون این من متعلق به توئه
هر جا باشی فکر من پیش توئه
جسم و ذهنم، روح و فکرم، زندگیم
مال توست و اختیارش با توئه

تموم زیبایی‌های زندگی
به خاطر وجود خاص توئه
فکر یک لحظه نبودت مغزمو
از در‌ون مثل یه خوره می‌خوره

این باور تو قلب من هک شده که
تو نباشی انگار یک چیزی کمه
تا ابد تا آخرش مال همیم
اینم اعتراف من پیش همه

دل من تحملش خیلی کمه
روز و شب با یاد تو هی می‌تپه
دلم هر لحظه هواتو می‌کنه
دل خوشه عطر نفسای توئه

طبیعت محو تماشای توئه
فکر من همیشه درگیر توئه
این من نمی‌تونه حتی لحظه‌ای
با غم تنهاییت سازش بکنه

نوازش موهات، حس خالصه
عوضش نمی‌کنم، تو باعثه
نور و روشنایی زندگیمی
گر تو نباشی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : erik tavan

erik tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
14
 
ارسالی‌ها
1,411
پسندها
4,512
امتیازها
20,173
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #26
تو کنارم باشی دل، دنیا را می‌خواهد چه کار
با تو زیبایی دنیا، هیچ نمی‌آید به کار
بی تو در آتش عشق، سوختم و خاکستر شدم
آمدی ای جان دلم، دل جان می‌خواهد چه کار
در وصال عشق تو، کل جهان را گشته‌ام
در وصف زیبایی تو، شعر نمی‌آید به کار
فراقت درد عظیمی‌ست، هر چند باشد لحظه‌ای
گر نباشی قلب من، دیگر نمی‌آید به کار
لمس تو، بوسه‌ی تو، شفای هر درد من است
برای شرح حال من، هیچ نمی‌آید به کار
انعکاس چشمانت مانند الماس است و من
از برای دیدنم، آینه نمی‌آید به کار
کنم هر شب دعایی من، که بیش‌تر شود مهرت
گر نباشی این دلم، می‌آویزد خود را به دار
در وصف لبخندهای تو، یک چیز توانم گویم
در وصف لبخند تو توصیف نمی‌آید به کار
 
امضا : erik tavan

erik tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
14
 
ارسالی‌ها
1,411
پسندها
4,512
امتیازها
20,173
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #27
انسان تا وقتی داراست
هیچ نمی‌دونه قدرش
نمی‌دونه بهارش
آخر تمومه فصلش
دلش خوشه به این که
هر چیزی رو که داره
هیچ وقت از دست نمیده
شاید همینه فرقش
مثل زمانی که اون
پیشش کسی رو داره
فکر می‌کنه تا آخر
که اون همیشه هستش
اهمیت نمیده
زمان داره میره
شاید برای اینه
حالیش نمی‌شه ترسش
هر چه قدر که می‌تونه
عذابش میده اون رو
روزی به خودش میاد
اما اون دیگه رفته
نمی‌تونه که این رو
قبولش کنه قلبش
واقعیت همینه
هرگز عوض نمی‌شه
زمانی که فرشته
جونش رو می‌گیره
با تموم وجودش
حقیقت رو می‌بینه
دلش به حال خودش
خیلی بدجور می‌سوزه
راه برگشت نداره
حقیقت آره تلخه
 
امضا : erik tavan

erik tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
14
 
ارسالی‌ها
1,411
پسندها
4,512
امتیازها
20,173
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #28
طوری خنجر زدند از پشت که انگار
برایشان جراحت خنجر هنر بود
دل به هر کس بستم در دنیا حاصل
فقط مساوی با شکست یا که ضرر بود
خیلی سعی کردیم دل نشکند اما نشد
در مقابل حریفمان خیلی قدَر بود
بی‌خود انتظار احساسات از او داشتیم
تمام لطف و احساسات از او به در بود
 
امضا : erik tavan

erik tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
14
 
ارسالی‌ها
1,411
پسندها
4,512
امتیازها
20,173
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #29
روزگار میگذرد،
و زمان می‌گذرد،
هر چه در سر داشته باشی،
همان می‌گذرد،
آگاهانه، ناخودآگاه،
چه نیکی چه بدی،
حتی خلف وعده‌هایت،
همان میگذرد،
آگاه باش تماما نمی‌تواند باشد،
فکر نکن که هر روزت،
فقط آسان می‌گذرد،
مطمئنا برایت روزی خواهد رسید،
که روزگار علیه‌ت چنان می‌گذرد،
زندگیت چنان گره خواهد خورد روزی،
طوری که در ذهنت این سوال می‌گذرد،
که مگر گناه من چه چیز بود که حال،
روزگار این چنین تلخ و زهر می‌گذرد،
اما بدان باش روزی این سختی‌ها،
می‌رسد پایان و زندگی خوش می‌گذرد.
 
امضا : erik tavan

erik tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
14
 
ارسالی‌ها
1,411
پسندها
4,512
امتیازها
20,173
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #30
باز باران با ترانه
می‌خورد بر بام خانه
یادم آید کودکی را
بازی‌های بچگانه
پدر، مادر، بوسه، گونه
عشق و لبخند، بی‌بهونه
بوی گرم تنشان را
خانواده، آشیونه
وای بر من که هم اکنون
نمانده نام و نشانی
از دوران کودکیم
لعنت بر باعث و بانی
 
امضا : erik tavan

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 5)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا