رفتی اما این دلم غرق در احساس است هنوز
هر چه قدر نیز بگذرد، این داغ پدیدار است هنوز
نیستی حتی گلها هم از نبودت تب میکنند
اما مغز در حال دیدن رویا است هنوز
گلبرگهای سرخ را روی زمین پخش میکنم
شاید برگردی در دل این فکر پدیدار است هنوز
دل خریت کرده اما من تاوان دادهام
چرخه اما همچنان در حال تکرار است هنوز
دیدنت برای من جز عذاب سودی نداشت
نمیدانم دل چرا مشتاق دیدار است هنوز
آسمان ابریست گویا حال مرا فهمیده است
با این که زیر بارانم، اشک نمایان است هنوز
همچو تشنه در بیابان که سراب میبیند
همه جا میبینمت، این غلط انداز است هنوز