آخر این دل مردهام، احساس میخواهد چه کار
ایست قلبی کرده و احساس نمیآید به کار
دفتر نقاشیاش را گر ورق زنی فقط
در تمام طرحهایش میآویزد خود را به دار
باورش در عدم است، رویای نیستی دارد
مرگ خود را میخواهد حداقل روزی یه بار
مرگ احساس یعنی تمام دلخوشیهایت
هیچ کدامش نیاید برای خوشحالی به کار
کل آن آرزوها که یک زمان در سر بود
نیست و توخالی شده، دل خود را میکشد کنار
مهر اعدام خود را با رنگ قرمز میزند
بالای دار میرود باز برای بار هزار
طناب را بر گردن ناچیز خود سفت میکند
هر چند گناه باشد ولی توبه میخواهد چه کار