از گذشته مینویسم از روز هایی که باهم داشتیم
عزیزم من که یادم نمی رود
از روزهایی که چیدن خوشه های انگور
برایم مثل الان رویانبود
وسبویی غمزده کنج اتاق در غفلت ننشسته بود دلتنگ که میشوم
میروم ودر عطر نسیم گم میشوم
بیهوه نفس میکشم کلامت را در کیسه ی افکارم مینهم
فردا هم یک روز دیگر است
قشنگ تر برایت مینویسم از بوسه ی باران ونماز نور وشهاب سکوت
وعطر پیراهنت که اینجا در کمد جا مانده است .....