«یلدا» یعنی یک دوستت دارم طولانی از لب‌هایی که یک سال سکوت کرده بودند.

کامل شده مجموعه اشعار رگ خواب | ainaz8360 کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع AINAZ.R
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 42
  • بازدیدها 1,983
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #31
رگ خواب تو را خواندم و ماند آه در سینه
تو می‌روی و می‌ترسم از دل تو را خبر نکنم
به کوی عشق تو من می روم، ولی چه کنم؟
که پای خود به هوای تو زیر سر نکنم
حدیث عشق تو با دیگری چه گویم راست
که‌گر ز سر نکنم تا به پای سر نکنم
ز دل چگونه سر صلح و آشتی گیرم
که می‌رویم و سر صلح و جنگ در نکنم
هزار بار به جان آمدم ز جور رقیب
هنوز یک سخن تلخ از آن شکر نکنم
اگر به خشم روی، اوحدی، تو و دل من
به هر چه رأی کنی، من به جان خطر نکنم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #32
رگ خواب تو را خواندم و ماند آه در سینه
ز بس کز دل کشیدم ناله‌های بی اثر مانده
به کویت هر شبی جامی به کنج محنتی مرده
ولی اندوه هجران تواش زنده دگر مانده
 
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #33
رگ خواب تو را خواندم و ماند آه در سینه
که به صد حیله تواند ز دل من بگذشت
ای خوش آن عاشق از هر مژه اشکی که نریخت
که به صد خواری و خواری ز در من بگذشت
نیست در پیش کمال از همه عالم جز بار
آن مشعله زان بر همه خرمن بگذشت
 
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #34
رگ خواب تو را خواندم و ماند آه در سینه
از سینه تا به لب دل برخاست و رفت جانم
نالم که رفت عمری در جستجوی نامت
تا نام او به لب شد در آرزوی نامت
هر کس به جستجویت رفت از جهان و من هم
از آرزوی رویت مانده به جان و جانم
گفتی که: بگذر از من، بنشین به آرزوها
بگذر ز من که خسرو داند ز بس ملامت
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #35
رگ خواب تو را خواندم و ماند آه در سینه
که تا شد هر دو چشمم خونفشان از هر سر مژگان
به جان بی نشانت کاندر آن صحرا ز هر تیره
رهی همچون دل عاشق نمی‌بینم ز تیرت جان
من آن مرغم که در دام تو هر دم می پرم بالله
چه سازم‌ گر نمی‌افتد مرا در دست من آسان
به جرم آنکه گفتی خون بریزم پیش دل زین پس
چو می‌دانی که می‌دانم نخواهی خواست از من آن
مرا گویی: مشو غمگین درین غم هر کجا خواهی
نمی‌باشم دمی غمگین و دل را می‌کنم شادان
تو را در دل بسی اندیشه و در جان بسی سودا
مرا در جان بسی آتش، تو را در سر بسی سامان
تو در خوبی و زیبایی، مرا در دیده بینایی
مرا در عشق رسوایی ، مرا در سینه سوزی جان
مرا در عشق سلطانی، تو را بر من جهانبانی
تو در خوبی چنان دانی، مرا از دیده خون افشان
ز روی تو شود روشن جهان جان من زیرا
که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #36
رگ خواب تو را خواندم و ماند آه در سینه
ز بس کز دل گذر کردم غم ناآمده بیرون
به رویت دیده ها شد شسته‌تر مژه‌ها شد
ز تو وز خون دل افتاده صد جا آمده بیرون
کمال از زلف مشکین تو چون کردی حکایت‌ها
دو لعلت را ازین عالم به یک جا آمده بیرون
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #37
رگ خواب تو را خواندم و ماند آه در سینه
که به هر جای که رفتی ز دل من اثرش بود
در میخانه به رویم در امید گشودند
تا نگویی که در بسته کلید سفرش بود
شکوه از طالع خود کرد «نظیری» عجبی نیست
خوش شوریده کسی بود که بیدادگرش بود
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #38
رگ خواب تو را خواندم و ماند آه در سینه
شد از تو ناله‌ام آهنگ و اشک ناز تو را دیدم
چنان از درد تو دل بر کشیدم کز نظر رفتم
تو گفتی در کنار خویشتن هر جا گذر دیدم
گذشت از من هوای وصل و من در گریه چون طفلی
که شبها در غمت از خون دل هر جا گهر دیدم
گذشت آن موسم خوبی که دادم داد دل با تو
کنون‌گر جان دهی هم از تو می‌باید دگر دیدم
چو زلفت تا به پا شد عمر و بوی وصل او رفت
از آن زلف شکسته گرد آن هر تار پیچیدم
تو را می دیدم و می رفت و می رفتم چو سایه از پیش او
که من این راه را با ترک هر بد در سفر دیدم
تو را می‌دیدم و می‌رفت‌ و چشم حسرتم هر دم
به راهت تا به مژگان خاک ره بر چشم‌تر دیدم
ز خاک آن در و بر جبهه‌ام داغ غلامی بود
اگر بر جبهه‌ام هرگز نمی‌از زر اثر دیدم
به گلشن رفتم و بوی وفا از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #39
رگ خواب تو را خواندم و ماند آه در سینه
که نگنجیدم از آن حالت و در خاطرم آمد
چه کنم آه کجا رفت دلم، ای دل بدخو
که بلای دل و جان است و بلاهای سر آمد
دل من سخت شد این زاری و این گریه ز بس
تا که سر از دل و جان رفت به زیر و زبر آمد
دیده تا دید خیال تو درآید ز درم دور
شد جگر سوخته آن دم که فغانم به بر آمد
می کنم ناله و بر خویش در رحمت باز
چند گویی که ازین ناله من آن خبر آمد
بر درت دوش به زاری و فغان گفت کمال
اینت درویش که از کوی تو ما را خبر آمد
 
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #40
رگ خواب تو را خواندم و ماند آه در سینه
که زد آتش به جان من شراری
شدم در خواب و از بس ناتوانی
به چشم من جهان چون تیره ابری است
که ریزد از سرشکم ژاله بانی
به کوه و دشت و صحرا می گذشتم
ز چشمم رفت هر سو لاله رانی
ز چشمش اشک حسرت می‌چکد آب
ز لب بر روی حسرت می‌چکانی
به یاد روی او می‌کردم از اشک
ز سینه آه حسرت می‌کشیدم
جوانی را گرفتم در کناری
به کام دل شب هجران کشیدم
ز دستم رفت دامن‌گیری او
به حسرت دست خود در گردنم کرد
دلم چون غنچه در تنگ قفس بود
ز داغ عشق گل در دامنم کرد
نمی‌دانم چه می‌کردم در این باغ
اگر یک غنچه در دل داشتم درد
به داغ ناامیدی سوخت جانم
که داغ ناامیدی بر دلم کرد
به هر محفل که بنشینم چو قدسی
حدیث درد بی‌درمان خویشم
 
امضا : AINAZ.R
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا