«یلدا» یعنی یک دوستت دارم طولانی از لب‌هایی که یک سال سکوت کرده بودند.

کامل شده مجموعه اشعار رگ خواب | ainaz8360 کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع AINAZ.R
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 42
  • بازدیدها 1,983
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #21
رگ خواب تو را خواندم و ماند آه در سینه
به زیر بار عصیان‌گر چه پشت خم شکستی
به روی خلق دادی روی از دیوار و در رفتم
چو دیدم روی تو، از کرده خود پشت بستم
ز بی‌تابی دل خود را تو آخر در جهان گم
بر آن آیینه عیب خویش را از چشم من جستی
به قدر حسن خود می‌خواستم در عالم امکان
به یک دیدن جهانی را ز دلها واشکستی
ز حرف سخت با من می‌زدی لاف درشتی‌ها
چه کردم کز دلم بشکستی و از سنگ برستی
درین ره می‌تواند قطع شد راه طلب فیّاض
چه جای کوشش گم کرده، چون توفیق وارستی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #22
رگ خواب تو را خواندم و ماند آه در سینه
که به چشم تو شبی نگذرد از خواب گران من
به زبان تو که یک لحظه مرا از هم برکند
چه کند بی جگر سوخته جان من
گفتیی صبر کن، آنگاه غم خود دارم
این چنین است، مکن ناله و فریاد و فغان من
بر رخ زردم اثر کرد غمت خنده و گفت
این چنین است ز بد عهدی خوبان جهان من
دل گم گشته خود جستم و در زلف تو زد
گفت جا ده که ازو نیست نشانی به نشان من
گفتمش سوخت تنم بهر هلاک من و رفت
گفت هرگز نگدازد دل زار نگران من
هر شبی در دل خسرو غم و دردی گذرد
آه! اگر نیست غم روز و شب و درد نهان من
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #23
به ساز زمانه رقص کنان میچرخم
که من از دست فلک مهره به ناخن خستم
به فلک رقص کنان می روم و می دانم
که فلک را نرسد دست به بالای درخت
در چمن ناله مرغان چمن کم نکند
بلبل م*س*ت، که شد بر زبر بام درخت
چه کند دعوی معجز، سحر باد سحر؟
آن که می‌گفت به بویی ز دهان تو درخت
سرو را فاخته می‌گفت به آواز بلند:
که مرا سوختی از آتش عشق تو درخت
باز گفتم که: به وصلت نرسد هیچ کسی
گفت: اگر بگذرد این بخت من از کوی تو رخت
گفتم: این تازه جوان را به جهان باز آرم
گفت: من نیز به پیرانه سر ار باز آیم
گفتم: آن زلف پریشان چه پریشانی بود؟
گفت: از آنجا که تویی باد، پریشانی بود
گفتم: ای جان جهان، بهر چه حیران شده ای؟
گفت : در هر نظرت صورت حیرانی بود
گفتمش: هیچ کسی در دل تنگم جا کرد؟
گفت : در هر طرفی صورت حیرانی بود
گفتمش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #24
بی شعله رخسار تو، ای شمع شبستان
هرگز نشود تیره ز خورشید فلک پاک
در راه تو هر دل که بود پاک ز هر قید
از خاک دمد لاله چو خونین نفسی چند
وز ناله شود شعله کشی کوه ز خاشاک
بس فتنه فرو برده به رخساره خورشید
بس آه بر آورده ز گیسوی تو ضحاک
از رشک تو خورشید کشد روی به دیوار
وز رشک تو در صبح زند جامه به تن چاک
جز زلف تو کز رشک برد سنبل و ریحان
یک خوشه زر از کیسه خود ریخت به خاشاک
هر گوشه که چشمت به کمینگاه نگاهی
یک شهر پر از فتنه و صد شهر پر از باک
گر بر گذرد وصف تو از نافه تاتار
صد نافه مشکین شود از حسرت فتراک
از رشک رخت لال شود غنچه به خروار
وز رشک قدت سرو شود طوبی از آن خاک
از شرم جمال تو زند دست به صد تیغ
از بس که کند غنچه دهان تو به مسواک
ای سرو روان کز قد و بالای تو برخاست
این فتنه که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #25
رگ خواب تو را خواندم و ماند آه در سینه
تو می‌گفتی که خواب من برد از دیده خواب تو
ز تو در سینه جای خویشتن دیدم، نمی دانم
که دایم چون شود جان من و دل جای خواب تو
شدم در خواب و از چشمم نمی‌آید به جز گریه
چه بخت است این که بیرون آید از چشم خراب تو
تو را گفتم که شبها خواب کن، گفتم که ننشینی
من آن خاکم که دارم بر سر از غیرت جناب تو
مرا از دیدن رویت چه جان بر تن بود آخر
تو آن نوری که می‌تابد ز روی آفتاب تو
ترا در خواب می‌بینم، مرا بیدار می‌بینم
چه باشد‌گر کند فیّاض در روز حساب تو
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #26
رگ خواب تو را خواندم و ماند آه در سینه
به فریادم ازین خواب پریشان که تو را دادم
چو من از خانه برون رفتم و آمد سرو ناز تو
چه شد‌ گر سر به گلگشت گلستان که تو را دادم؟
ز بس کز کشتن من داشتی شرم آن ستم پیشه
به اندام چو خون مردمان دان که تو را دادم
ز خون ریختن من شد دلت سنگین، ندانستی
که این خون را به بیداد فراوان که تو را دادم ؟
به روز وصل، خسرو، گریه کردن پیشه کن، زیرا
ز بیم هجر، رخ چون مه تابان که تو را دادم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #27
رگ خواب تو را خواندم و ماند آه در سینه
که بود در دل شب بر سر سحر بالین
به خون طپید دل و اشک هم نگه می کرد
که بود در کف بیچاره‌ای نگه به کمین
به چشم، اشک ز مژگان همی‌دوید و گذشت
ز گوش، ناله دل تا به ناله‌های حزین
فغان که داد به من درد را به یک تسکین
فغان که داد به من بند را به یک تسکین
ز سوز سینه، چو بر جان ز دیده بارانم
ز دیده اشک روان همچو بر بهار زمین
به گریه گفتمش ای شمع بزم اهل وفا
تو را به سوز بود روزگار، یا تو به ما
تو را به ما ز وفا بود گر وفا بودی
کنون ز جور تو دیدیم صد هزار جفا
ز درد دل به فغانیم و ناله در پرده
به داغ دل بنشانیم ما و ما، تو کجا
به پای جان تو دست ارادت افشاندیم
تو را به حسن و جمال و کمال و فضل خدا
ز سوز سینه و اشک بصر چه می‌پرسیم
تو را ز ناله و سوز جگر چه می‌پرسیم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #28
رگ خواب تو را خواندم و ماند آه در سینه
چو دیدم که ز دل ناله برآمد به فغانم
چه سان از پی دل رفتن آید دل و جانم
که می‌رفت ز من صبر و دل و دیده بر آنم
ز بی‌مهری آن مهوش فضولی است همه روز
ز درد جدائی همچو خود مانده فغانم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #29
رگ خواب تو را خواندم و ماند آه در سینه
ز بس کز غم تو ناله نمود از رگ جانم
به هر ره که قدم می‌سپرم راه تو پیش است
به هر جا که روی می‌نهم پای تو پیش است
به هر جا که روی می‌نهم بر رهت اشک
به هر ره که روی می‌کشم پیش تو اشک است
جهان هر طرفت چمن ها دگرگون
هوا هر طرف شاخ‌ها پر ز مجنون
ز هر سو هزاران هزاران صنوبر
چو مجنون فتاده به ره بر صنوبر
صنوبر به قد آن قدر راست کرده
که چون سرو در پای او پای کرده
ز حسرت قدش سرو آزاد
به راهش ستاده ز پا ایستاده
چو آید فرودش ز بالای سر
ز پایش گشاده دو صد رهگذر
به هر گام او چون کند گام ساز
نهد رخش زیر و زبر بار باز
چو آید بر او تنگ میدان زمین
کند عرصه بر وی چو میدان زمین
بود بر رخش زین و لگامش لگام
وزو زنده گردد دل خاص و عام
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #30
رگ خواب تو را خواندم و ماند آه در سینه
چه آتش بود یا رب در دل شبها که من کردم
من و کنج غم و ویرانه، گر صد بار در کویش
شبی سگ را رها کردم، سگی را پیرهن کردم
به کویت هر کجا رفتم، هلالی، اشک می ریزم
ز هر سو داغ دل بگشودم و خون در دهن کردم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : AINAZ.R
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا