کامل شده مجموعه اشعار خواب های طلایی | مسیحه کابر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع مسیحه
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 61
  • بازدیدها 2,731
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,076
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #31
کاش خدا
همین جاروی صخره ،روی دریا ؟روی اشک .
تن سرخ ماهی ها
اندوهم را میدید
معشوق من
ای اسطوره جاودان من
مگر نمیدانی
اشک من لبخندیست ملیح؟
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,076
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #32
عشق روی مدار سیب میچرخد
سیبهای تعجب عشق !
جاذبه ات راباور کرده ام
قلب من .
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,076
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #33
مینویسم آب
گلویم خشک است
تشنه میشود کبوتر احساسم
مینویسم باران
چترم گم میشود
گریه ام میگیرد
مینویسم رود جاری میشود
یادت در اشکم
مینویسم در یا غرق میشوم
در اندوهت .....
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,076
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #34
مینویسم آب
ابری در پلکهایم سنگینی میکند
مینویسم باران
خیس میشود
گونه هایم
مینویسم رود جاری میشود
عشقت در بغض اشکهایم
مینویسم دریا
چشمانت
زلالی چشمانت را
به خاطر می آورم .....
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,076
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #35
تشنه ام
دوست دارم مرگ را هورت بکشم!
وروح من سرفه اش نگیرد!
به گلویم نپرد از ذوق
دریغا عشق من
در تقدیر من نبود
به دستانم مینگرم به نبض وشاهرگم
دریغا که عشق تو
درون رگهایم جریانش دوامی نداشت !
دریغا ای من !
باتو مردن هرگز در در تقدیر من نبود
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,076
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #36
باشتاب از پیچ خواب میگذرم
به بیداری چیزی نمانده
من که رسیده ام به همه چیز
حتی به سرعت نا به هنگام
وحشت یک کابوس .....
آسمان چه خاموش است
ولی ستاره ای از دور تجلی چشمی است بی شک...
 
آخرین ویرایش
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,076
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #37
برای بوییدن گل سرخی
چیدنش وحشتناک است
در کالبد زمان تو که باشد
قطرات خونش میچکد
این کافی نیست تا
بمیرم وزنده شوم ؟
دستانت را به قتل گلی
بیرحمانه
شسته ای ؟
چرا ؟
 
آخرین ویرایش
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,076
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #38
حاشا نخواهم کرد
بی پرده بگویم
ساکت وغمگین ومبهم
به اعتماد دریا به ابر می اندیشم
که ابر راز دریا را نمیگوید به زمین !
وهولناک در خود میشکند بارعد وبرق هایش
سنگین است بارش از غم های دریا
در خود میبارد
چرا به تو می اندیشم ؟
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,076
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #39
بخدا اشتباه نمیکنم
من دیشب خواب تورا دیدم
که بوته های چراغ رادر
باغ تاریک کنار
دریای چشمانم میکاشتی
وقتی برگشتی لباسهایت خیس بود
انگار باران باریده بود از چشمانم
تو خاطرت می آید ؟
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,076
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #40
وقتی تو باشی هیچ سنگی
نفرین نمیکند آینه ای را
که بشکند دل چراغ این تیرک
خیابان تنهایی من !
که روشن میکند
از پنجره اتاقم را .....
 
امضا : مسیحه
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا