- نویسنده موضوع
- #11
با بوسههای ساکت خورشید
در انتهای ساقههای خشک خاموشش
با نغمههای سرد سحر میخوانیم
این عشق را با خود بیاور در پیش
تا بر تو آید بوسه سوزم را
شاید مرا از این ره دور خود
در انتظار صبحدمی با خود بیاویزی
چون شعلههای عشق خود با خود بیاویزی
چون آفتاب آنگاه درگیریم
در دامن سکوت زمان سرد خود شعری
در دامن سکوت زمین بوسه میریزی
وز خندههای تلخ زهرآلود خود شعری
در دامنت آویزم
وز خندههای صبح امیدت را
شاید مرا از این پس شبها را
در زیر پلک من به هم پیوندی
شاید مرا از این ره دور خود
بیگانه وار ، از سرزمین دور خود دورم
ای آخرین گمگشتهام را در خم موهایت
ای آخرین گمگشتهام را در دلت تکرار
ای آخرین گمگشتهام را در مسیر راه دور خود
ای آخرین گمگشتهام را در تو پنهان کرده ام باز
من، خاک تیره، خاک تیره،...
در انتهای ساقههای خشک خاموشش
با نغمههای سرد سحر میخوانیم
این عشق را با خود بیاور در پیش
تا بر تو آید بوسه سوزم را
شاید مرا از این ره دور خود
در انتظار صبحدمی با خود بیاویزی
چون شعلههای عشق خود با خود بیاویزی
چون آفتاب آنگاه درگیریم
در دامن سکوت زمان سرد خود شعری
در دامن سکوت زمین بوسه میریزی
وز خندههای تلخ زهرآلود خود شعری
در دامنت آویزم
وز خندههای صبح امیدت را
شاید مرا از این پس شبها را
در زیر پلک من به هم پیوندی
شاید مرا از این ره دور خود
بیگانه وار ، از سرزمین دور خود دورم
ای آخرین گمگشتهام را در خم موهایت
ای آخرین گمگشتهام را در دلت تکرار
ای آخرین گمگشتهام را در مسیر راه دور خود
ای آخرین گمگشتهام را در تو پنهان کرده ام باز
من، خاک تیره، خاک تیره،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر