کامل شده مجموعه اشعار رگ خواب | ainaz8360 کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع AINAZ.R
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 42
  • بازدیدها 1,609
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

AINAZ.R

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
2,761
پسندها
13,715
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
472287

نام مجموعه : رگ خواب
نام شاعر : ainaz8360


1645258696730.png
مقدمه :
به دنبال نگاهت این اتاق را وجب می‌کنم،
تا هر روز به یاد تو باشم؛
هر روز که می‌گذرد بیشتر به تو نزدیک می‌شوم،
تا هرچه که در دل دارم و در وجود دارم در آن پنهان کنم!
من به هر یک از اینها که می‌نگرم می‌بینم که در آن لحظه چقدر به تو نزدیک شدم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : AINAZ.R

_harly_

مدیر بازنشسته شعرکده
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
18/1/21
ارسالی‌ها
511
پسندها
3,384
امتیازها
17,273
مدال‌ها
11
سطح
12
 
  • #2
•| بسم رب العشق |•
668759_f51a41dc6db62ddb64ffaea46ee2561e.jpg



ضمن عرض سلام و خوش آمد خدمت شما شاعر محترم؛
لطفاً قبل از شروع تایپ مجموعه اشعار خود، قوانین بخش را مطالعه کنید.
قوانین بخش اشعار کاربران

پس از ارسال پانزده پست در دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست نقد بدهید و از دیدگاه دیگر کاربران درباره اشعارتان، آگاه شوید.
تاپیك درخواست نقد و بررسی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : _harly_

AINAZ.R

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
2,761
پسندها
13,715
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
تا چند به یک شمه غم از دل برود چاک؟
در عشق، مرا بس بود این جامه که چاک است
می گفت که از محنت ایام بمیرم
گفتم که ز غمهای توام روی به خاک است
می گفت که در راه طلب کشته ای امروز
سرگشته‌تر از خاک ره دوست، هلاک است
این کار نه کار تو، نه کار دگران است
ای دیده نظر باز، تو را دیده به راه است
این قصه که در حسرت دیدار تو گفتند
از دیده سرشک است و ز دل آه و فغان است
بر خاطر و جان آنچه مرا هست شما را
دلبر ، به یقینم که به جان، جمله گمان است
گر در نظر دوست بود عین حقیقت
«هر جا که یقین است حدیثش به زبان است»
من بنده بیچاره، که در راه غم دوست
هر دم به امیدی، چو عراقیش روان است
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
2,761
پسندها
13,715
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
می گریزم از نسیم کوچه های شهربند
می‌گریزم از نگاه ه*ر*ز*ه در کوچه‌های عاشقی
می‌روم در کوچه معشوق و بی پروا هنوز
در قفای چشم‌ها آواز پر می‌زند
می‌کشم چون سایه سر بر آستانش دردسر
خاک کوی دوست را من از سرم می‌گذرد
از لب او تا که پیغامی رساند از لبم
می‌رسد جان بر لبم از پیکرم می‌گذرد
می‌رسد هر دم به چرخ از ناله‌ام ذوق دگر
هر نفس این نغمه از هر پیکرم می‌گذرد
می‌رسد هر دم ز دل تا ناله‌ام از دست دوست
گر نه از دست غم او بر سرم می‌گذرد
در هوای آن پری هر چند پروازم خوش است
لیک از آن کو تا به بال و پر سرم می‌گذرد
در غمش گر ناله‌ام را تنگ می‌دارد دلم
عمرها کز ناله‌های خود برم می‌گذرد
خاطرش هر لحظه اسباب پریشانیّ خویش
در کفم تا از سر زلف تو کم می‌گذرد
 
آخرین ویرایش
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
2,761
پسندها
13,715
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
می‌زنم لبخند به رویت
می‌گیرم جواب از سویت!
و پلکم ز خنده‌های دروغت
می‌پوشم از نوازش تو
و اینک رسیده‌ام ز ره دور
و دل می‌کنم نشانه تیرت
تا بشنوم ز گوش تو هیهات
می‌دانم این حکایت مستور
از بس که بیخودم ز تو در گور
تا ننگرد به هوش تو نازم
در انتظار آنکه ببینم
راهی گذشته‌ای که به قلبم
از دست رفته‌ای که در آغوش
از دست رفته‌ای که شبانگاه
افسانه‌ای است هر شب و هر روز
از دست رفته‌ای که دگر بار
ناقوس مانده بر ره متروک
در انتظار بارش متروک
از دست رفته‌ای که ز دل دور
یک قطره خون به سینه نمودست
در ذهن خفته‌ای که به چشمان
تعبیر کرده‌اند که آیا
در زیر آسمان چه غمی هست؟
یک شب ، هزار گونه غم هست؟
این بود آن همه که به من سرد
یک روز ، نیمه شب ، همه غم هست؟
این بود آن همه که تو دیدی
در زیر لب ترانه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
2,761
پسندها
13,715
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
دردم را در بازار دنیا به حراج گذاشته‌ام
و در درون کوره‌ام از برای راه دیگر
به سراغ راه خود خودم را می‌خواند
و به کوچه از برای من می‌آید
به چراغ راه خودم را می‌جوید
هرچه کاو داد به من، هرچه که دادم
هرچه را آوردم بر جای و ثمر
هرچه را دیدم از هر که شنیدم
و به خود هرچه که می‌گفتم با خود سخنم داد
هرچه را بردم در یک زندان
هرچه را دادم از دست
هرچه را دادم بر جای و ز پای
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
2,761
پسندها
13,715
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
شب تیره ی ما، به چشم بیدار خود است
به کجا با همه مستی و هیاهو نکنم
ای شب تیره که از درد تو می سوختم و
آتش افروز، چرا در دل شب سوختم و
من که در خانه‌ی تو، آتش پنهانم سوخت
چه کنم؟ آتش سوزنده‌ی خود سوختم و
شُکوه از دل به جز از شکوه نمی‌دارم من
گر چه در سینه به جز آه نمی‌یافتمش
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
2,761
پسندها
13,715
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
مرا به مهر نشستی و با تو این همه کامت ریخت
ز دیدهٔ دل و جان هر کجا که رفتی اشک
سیاه گشت همه جامه‌های صبر و سلامت ریخت
تو رفته‌ای ز برم، ای ز جان عزیزتر
دلم به حسرت دیدار خویش، جان به سلامت ریخت
چه کرده‌ام که به من روزگار بد نگذاشت؟
ز بسکه خون دل از دیده‌های خویش به کامت ریخت
نه خنجری‌ست که‌ از بهر کشتنم برهی
نه ناوکی‌ست که از بهر جان من به نیامت ریخت
لبت به بوسه‌ام از من طمع، که خاتم جم
به خاک تیرگی از دست اهرمن، به نیامت ریخت
تو رفته‌ای و دلم بی‌اثر ز درد، هنوز
چه قطره‌ای‌ست که این چشم بر اثر، ز کدامت ریخت؟
ز بس که خون شهیدان بریخت لعل تو، گویی
به جای آب، زمین خون کشتگان به قوامت ریخت
ز بس که ریخت به کوی تو خون
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
2,761
پسندها
13,715
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
لحظه‌ای از زندگیت را نمی‌کشند
و به حسرت لب تو را، غم نام تو را
می‌کنند به سوی خودم دست
و به حسرت لب تو را می‌بوسم
بوی خون می‌دمد از رگ که دل من
لغزش لب ز دلم می‌خیزد
لغزش پای تو را می‌بوسم
تا برآیم ز ره آن مرد بزرگ
این همه قصه به دل دارم ساز
گرچه در خلوت اندوهت هست
با تو دارم نفسی می‌سوزم
لیک با من به دلت می‌گویم
که تو از من نه دلی داری باز
یا مرا نیز نه یاری نه نیاز
در دل این شب تاریک به راه
با تو دارم سخنی می‌گویم
شب به من روز کنی
ای چراغ سحر افروز
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
2,761
پسندها
13,715
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
مینویسم تا بماند در دلم
هر چه با من کرد و آن زیبا نگار
او به من می‌گفت: آخر ای عزیز
تو ز من دوری چنین دشوار دار
یک شب تو را با من به راه راست باش
هر چه از من دیدی از من یاد کن
از من این فریادها از توست خاموش
از تو این درد و ملال از عشق من بگذار بیش از این
به تو دارم که با من نیز باشی
آن زمان کان دم که با تو آمدی، آسوده از رنج جهان
می‌تراود خنده بر لب از من آن دم‌های سرشار لطیف
می‌نشیند خنده‌ای بر چشم گریانم به یاد
می‌گشاید خنده بر لب خنده شادی مرا
خنده‌ای شیرین کند در دل خیال خنده‌ای
می‌دهد هر لحظه بر لب خنده‌ای دیگر نشان
خنده‌ی دیگر که با من می‌کند پیوند
لیک در من می‌گذارد خنده‌ای دیگر که نیست
می‌گذارد هر دمی با من به کار زندگی
روز دیگر کز ره یک خنده با من می‌کند
خنده‌ی دیگر که با من...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : AINAZ.R
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا