کامل شده مجموعه اشعار کل کل شاعرانه | شرور و مسیحه کاربران انجمن یک رمان

[شرور]

بگو دردت را تا بگویم اگر درمانی داشت
گرچه درد هر کس آن نیست که پنداشت

 

[مسیحه]

درد من گفتنی نیست درک باید عاشقیست
یارم برفت چراغ خانه ام روبه خاموشیست

 

[شرور]

چراغ تو رو به خاموشی چراغ من گشته خاموش
دردت گفتنی نیست اما درد مرا آسمان کرد گوش

 

[مسیحه]

گر روم به آسمان گویم ابری شود نگاهم
سطر به سطر دگر نگویم راز دلم نخواهم

 

[شرور]

عشق را مو به مو هر جایی گفتن گناه است
گر چه آخر عاقبت عشق و عاشقی تباه است
آسمان ابری می شود از هر درد و دل آدمیزاد
خوب گشتن حال بعد هربدی تغییر نگاه است

 

[مسیحه]

عهد بستم باخود دگراز عشق به آشنایی من نگویم
ملامتم نکن گر گویم دگر به هرجایی من نگویم
بدان عهد نشکنم هرگز قسم به شاه چراغ است
چون زلیخا عاشق شوم دگر به رسوایی من نگویم

 

[شرور]

عهد بستن با عهد شکن را ملامت می کنند
گر چون زلیخا عاشق شوی سلامت میکنند
عهد ببندم یا نبندم من امشب با شاه چراغ
کوی به کوی رفته بد عهدیم راتلاوت میکنند

 

[مسیحه]

حال چون زلیخا عاشق باشم یا نباشم ؟
من نمیدانم به حرف تو باشم یانباشم
هر کاری کنی عشق آخردر به دریست
جانابه کوی تو من روان باشم یا نباشم ؟

 

[شرور]

عاشق باش و عشق ورز بر انکه دوستش داری
تا شاید برداشته گردد از روی شونه هایت باری
چون زلیخا عاشق شدن هنر نیست باید بدانی
بر عشق خود تا ابد بمان و نکن هرگز اه و زاری

 

[مسیحه]

دلاگربیایی خاک پایت طوطیای چشم من است
زخم است دل لبخندت طبیب ومرهم من است
هنراست عاشق شوم چون قیص وبمانم به رهت
مردانگی کن شبی تاسحرآغوشت سهم من است