متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

کامل شده مجموعه اشعار عبور سایه ها | زینب میشی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع زینب میشی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 51
  • بازدیدها 4,160
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

زینب میشی

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,983
پسندها
17,116
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
  • نویسنده موضوع
  • #21
روی آب

مثل موری که به یک قطره ی آب
خانه اش شد پر آب؛
دیدگانم پر خون
پر شده اشک و آب
قلبم از دست زمانه بی تاب

جاده ی عمرم چه تاریک و سیاه
قایقم روی آب
آرزوهایم محال
نقشه هایم نقش آب

خوابهایم همه کابوس
و خیالم چو سراب
تشنه ام!
تشنه ی یک جرعه آب
بی پناهم!
همچو آوار زده ای خانه خراب
غرقم غرق کویر
خشک و سوزان رو به سراب
مرده ام بی تردید
مرده ای رو به عذاب
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,983
پسندها
17,116
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
  • نویسنده موضوع
  • #22
روزگار

روزگار مرگت باد
اشتباه بگرفتی
قسمم باد به عشق
منِ طاعون زده که کوه نی ام
پا از این خرخره بردار
مصیبت زده ام
دیو نی ام


به قد و قامت هر ثانیه ات
نفرین باد
که زدی زندگی ام سوزاندی
دل و دین و دنیا
ز منِ بخت سیاه بگرفتی


روزگار!
لحظه هایت ویران
که نگفتی خدا هست و تو را می بیند
دل من بشکستی
از سرِ این جسد سوخته ام بگذشتی
نه گذشتی ز من و این اقبال
نه که جان از تنِ بی جان منَش بگرفتی!


تو بگو ای بی رحم
چه به من دیدی که هر بار رهایم نکنی؟
تن من لرزاندی
نکند ایوبم؟!!!
یا به این دایره ی مینایت
همچو سیزده شومم!


خسته ام لاکردار!
دست از این بازی ننگین بردار
کوله بارم بسته است
دل من بشکسته است
سایه ام سنگین است
همچو نفرین شده ای در جادو
طالعم مشکین...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,983
پسندها
17,116
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
  • نویسنده موضوع
  • #23
غربت

خود را به خواب غفلت زده ام
تا نفهمم این مردمی که مدام حرف می زنند همزبانم نیستند
و فرهنگشان با فرهنگ من فرسنگها فاصله دارد
چه سخت است غربت!
فکرش را که کنی موهایت را رنگ دندانهایت کرده و گوشه ای می ایستد و به تو خیره شده می خندد!
من اینجا غریبه ای بیش نیستم
غریبه ای خواب نما شده که رویایم نیز در این هیاهو گم شده است!
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,983
پسندها
17,116
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
  • نویسنده موضوع
  • #24
دیر است

اندکی دیر است احوالم مپرس
قلب من ویران شده حالم مپرس

تو نبودی دست مهر از سر تا پایم کشی
خواهشم کردی برو رفتم! پس حالم مپرس

بی تو شب های سیاهی داشتم
قلبی آغشته به آهی داشتم

خوابم آشفته پریشان سینه ام انبوه درد
استخوانم کوفته رنگ کبودی داشتم

اینک از راه آمدی؟ دیر آمدی حالم مپرس
رفته ام از دست احوالم مپرس

اندکی مهر کمی آغوش گرمت خواستم اما نبود!
با چه رو از در سراغم آمدی؟ برگرد حالم مپرس
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,983
پسندها
17,116
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
  • نویسنده موضوع
  • #25
باور مکن

هر که گفت دوستت دارم بشنو و باور مکن
این زمان گفتت تو چون جان منی باور مکن

هر که دستت را فشرد جز به فکر خویش نیست
این حقیقت قابل انکار و گاهی کیش نیست

خسته از ایامم و جایی ندارم بر دروغ
چشم من دیگر ندارد نور؛ امیدی بر فروغ

این همه گفتند که خواهان منند اما بسی
هیچ گفتار بر حق نگفتند اندکی

دلخورم از روزگار از این همه ساز بدش
شد به ما گردد دمی ساز خوشش؟

خسته زین حالم و شوق بر بستن ابیات نیست
طالعم برگشته انگار فرصت اثبات نیست
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,983
پسندها
17,116
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
  • نویسنده موضوع
  • #26
زندگی

زندگی حسرت نیست
خوردن و پوشیدن و محنت نیست
زندگی عشق و به لب لبخندیست
شادی زودگذر خاطره اش را عمریست

زندگی درد و غم و گاه به دل نالیدن
آه و افسوس و ز مرگ گفتن و سختی دیدن
پرت شدن از پل امید و دمی پاشیدن!
زندگی کینه ز آدمها نیست
دشمنی با خلق و مخلوق خداوندی نیست

زندگی عشق و امید است به آینده ای دور
سحر و نور سفیدیست به دلهایی کور

زندگی بافتن رویا نیست
خواب خوش در سحر فردا نیست

زندگی راه طویلیست که جریان دارد
خوابی از جنس حقیقت که ایمان دارد

زندگی کشتن هر ثانیه نیست
مردن عشق به نومیدی و هر حادثه نیست

زندگی گر چه شبی تلخ به مشکل دارد
اتفاقیست که عشقی به حاصل دارد
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,983
پسندها
17,116
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
  • نویسنده موضوع
  • #27
نگاه آسمانی

ای که نامت ذکر هر روز و شبم
یاد تو آرامش جان و تنم

تو نباشی روح من آشفته است
بی تو قلبم همچو یک دیوانه است

ای فروغ دیدگان بی فروغ
همچو حق هستی به بنیان دروغ

چون که باشی شب فراری میشود
سایه بر دیوارها در می شود

چون نباشی روزگاران چون شب است
جان سالم بی تو در تاب و تب است

ای نگاه آسمانی ای فروغم ای نگار
بی تو قلبم بیقرار است بی قرار


 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,983
پسندها
17,116
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
  • نویسنده موضوع
  • #28
چون بهشت

صورت زیبایت همچون یک بهشت
بُرد دو چشم دوزخم سوی بهشت

در میان آتش دوزخ سراپا سوزشم
با دو چشمت ساز برایم یک بهشت
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,983
پسندها
17,116
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
  • نویسنده موضوع
  • #29
بلند قامت

تو بلند قامت زیبا چه عزیز و مهربانی
تو همه آرامش من به تصورم چو ماهی

ز شبم گلایه دارم که تو را به بر ندارد
ای تمامِ من عزیزم! تو به مذهبم خدایی
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,983
پسندها
17,116
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
  • نویسنده موضوع
  • #30
رخ زیبا

امروز چو م. س ت از رخ زیبای تو گشتم
از دین و دل افتادم و آشفته به دنبال تو گشتم

هر جا که روم پا بنهم روی تو آنجاست
هم هستی و نیستی منِ دیوانه پریشان تو گشتم

دیدم رخ زیبای تو را همچو بهشت است
لبخند ملیح لبت صهبای بهشت است

وقتی چو تویی در دل من باقی و ساقیست
عاشق به دو عالم منم عشق ساقی و باقیست
 
آخرین ویرایش
امضا : زینب میشی
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا