متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت دلنوشته کافه دل| آتوسارازانی کاربر انجمن یک رمان

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
  • نویسنده موضوع
  • #51
IMG_20191113_202833.jpg
چیزای زیادی تنهایی رو برای ما وجود میارن.
بعضیاشون دلچسبن، بعضیاشون دلگیر.
اما دلچسب ترین تنهایی دلگیر، تنهایی حاصل از فهمیده نشدنه. به ظاهر اگرچه دلچسبه اما از درون دلگیره.
حس غریبیه بین انبوه جمعیت باشی اما درک نشی.
و همین حس درک نشدن تو رو به سمت سکوت کردن و منزوی شدن میکشونه.
خیلی از آدمای ساکت و منزوی قربانی همین فهمیده نشدن ها هستن.
#آتوسارازانی
 
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
  • نویسنده موضوع
  • #52
ما آدم های بی‌خیال، خوش گذران، بی غمی که شما تصور میکنید، نیستیم.
ما ظاهرمان را صیقل می دهیم و تظاهر می کنیم همه چی خوب است.
اما درونمان هیاهویی به پاست.
اینکه از درونمان بگوییم و شما با ما همدردی کنید، حالمان را خوب نمی کند.
ما به تنهایی گریستن در درون خویش آرام گرفته ایم آن قدر که اگر از درونمان برای کسی بگوییم، هیچ وقت کاملش را نمی گوییم و همان نصفه اش، گویی حریم خصوصی مان شکسته است و حس امنیت نداریم.
ما با این خلوت خودمانی، انس گرفته ایم.
و حالمان با هیچکس جز خودمان خوب نمیشود.
آدم هایی که به بی‌خیالی خطاب می شوند در واقع همان آدم هایی هستند که از فزونی خیال درونشان، ظاهرشان تهی شده است.
#آتوسارازانی

IMG_20191115_163643.jpg
 
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
  • نویسنده موضوع
  • #53
IMG_20191120_181133.jpg
با تو سفر کردن لذتی دیگر دارد.
از آن لذت هایی که از خود رها می‌شوم و غرق در جاذبه ی چشمان تو،همراهت هم‌سفر مهر می‌شوم.
دستم را از پنجره بیرون میبرم، شالم را هوا به پاس شادیمان تکان می‌هد. دلم می‌خواهد همه ی این مولکول های هوا، آن درخت های کنار جاده، حتی آن مورچه ی کوچکی که در خاکریز ها مشغول جمع کردن دانه است خلاصه تر بگویم، همه ی طبیعت و موجوداتش؛
آری همه و همه سهیم در این حال خوب من شوند. حال خوبی که علتش عشق توست.
چه اشکالی دارد بگذار همه ببینند من کنار ‌تو خوشبخت ترینم.
بگذار ببینند که خوبی سفر با تو به همین خنده های شیرین حین رانندگی‌ات، به من است.
محبوبم، روح من از حظ کنار تو بودن، پر‌ می‌کشد و روی ابر‌ های آسمان هلهله می‌کند.
اکنون دیگر من...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
  • نویسنده موضوع
  • #54
IMG_20191120_212709.jpg
من هیچ درکی از این جمله که میگن: هیچ عشقی تو دنیا مثل عشق اول نمیشه. نداشتم؛ حتی گاهی مخالفش بودم.
اما همین که تو رفتی، هر کی خواست جات بیاد، دیدم قلبم براش نمی لرزه.
از نبودنش وجودم رو استرس نمیگیره.
هیچ لذتی تو حرف زدن باهاش ندارم.
و فکرم رو اندازه تو مشغول نمیکنه.
هر کسی خواست بیاد، تصویر تو روی چهرش ظاهر می‌شه، حرکات و رفتاراش منو به سمت مرور اخلاقای تو می کشونه.
میدونی هیچ کسی نمیتونه جای تو رو بگیره.
الان معنی این جمله رو درک می کنم.
درسته نیستی و سهم خاطره ها شدی اما هنوز با یاد‌آوری روزای با تو بودن هر روز میمیرم و زنده میشم.
حسای بعد از عشق اول، فقط یک نوع وابستگی ان نه عشق.
مثل کسی که قهوه تلخ دوست داره ولی به اجبار تو قهوش شکر میریزن درسته...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
  • نویسنده موضوع
  • #55
خوبی سارا همین ساده بودنش بود که باعث شد برام متفاوت تر از بقیه ی دخترا بشه.
دلم لک می‌زد برای اون چشمای درشت مشکیش که پشت مژه های بلندش دلبری می‌کردن.
هر غروب بعد از تموم شدن کارش، چند شاخه گل می‌گرفتم و سراغش می‌رفتم به خاطر دیدن همین چشما. چشمایی که تنها آرایششون خستگی بود.
این چشمای خسته با دل من حرف می‌زدن.
همین که حضورش روی صندلی ماشین حس می‌کردم انگار تمام آرامش دنیا سهم من می‌شد.
گل ها رو با تمام وجود بو میکشید و می‌گفت: چند بار بگم تو خودت گلی آقا چه حاجت به خریدن گل؟
منم ابرومو بالا مینداختم و می گفتم: ولی من دوس دارم برای خانمم هر روز گل بخرم مشکلیه؟
لبخند می‌زد.
سرشو به صندلی تکیه می‌داد و با دستش موهای فر مشکیش رو که کنار صورتش پخش شده بودن رو به پشت گوشش هدایت می‌کرد و با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
  • نویسنده موضوع
  • #56
تو سنی زندگی می‌کنیم که بچگی رو به امید رسیدن به این سن گذروندیم.
شاید خیلیامون الان با همون تصوراتی که داشتیم داریم زندگی می‌کنیم اما بعضی هامونم به هیچ کدوم از اون تصورات نرسیدیم.
ولی فهمیدیم میشه بدون اونا هم زندگی کرد.
هر چقدر هم که زندگی خوبی داشته باشیم بازم یه جاهایی دلمون از اون رویاهایی که محقق نشدن میگیره.

خوبی بچگی همین بود که امید داشتیم یه روزی بزرگ میشیم و به رویاهامون میرسیم.
الان که بزرگ شدیم اینکه به بعضی رویاها نرسیدیم به چی امید داشته باشیم؟
به این امید داشته باشیم که ما فقط یکبار حق زندگی داریم پس هیچ وقت عقب نکشیم و همیشه برای رویاهامون بجنگیم؛ حتی اگه بهشون نرسیم از اینکه براشون تلاش کردیم حالمون خوب میشه.
#آتوسارازانی

20191103_190225.png
 
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
  • نویسنده موضوع
  • #57
IMG_20191110_193729_217.jpg
هر وقت باران می‌بارد، قهوه اش را برمی‌دارد به کنار پنجره می‌رود.
می‌گویند عاشق سر خوردن قطره های باران روی شیشه ی پنجره است.
مگر می‌شود آنقدر عاشق این سر خوردن باشد که قهوه اش سرد شود؟
افشان کردن موهایش، سرخی لبانش، برای قطره های باران است مگر؟

قطره های باران بهانه خوبی است برای نظر کردن به آن دلبری که هنگام بارش باران، دوربینش را بر‌می دارد و از آن فضای سبز رو به روی آن‌‌ها عکس می‌گیرد.
بار ها به حال آن درختان بی بار و برگ خیسی که بی جان در برابر دوربین او ایستاده اند، یا آن برگ های رنگ و رو رفته ای که زمین آن ها را در آغوش خود گرفته است غبطه می‌خورد که سوژه ی عکاسی او هستند.
اما خبر ندارد که تصویر خودش، پشت پنجره ی باران زده، قشنگ ترین تصویری...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
  • نویسنده موضوع
  • #58
IMG_20191122_162638.jpgبغضی غم ها زخمشان آنقدر عمیق است که هیچ‌وقت تسکین نمی‌یابند.
دو چشم هم برای گریستن بر آن‌ها کفایت نمی‌کند.
این غم ها را باید در کنج دلت با نقاب لبخند پنهان کنی؛ آخر نه کسی آن ها را درک می‌کند و نه کسی قادر به زدودن آنهاست.
این ها همان وفادارانی هستند که تا لحظه هم آغوش مرگ شدن تنهایت نخواهند گذاشت.
کسی چه می‌داند شاید خاک توانست آن ها را از دلمان برباید.
#آتوسارازانی
IMG_20191122_162638.jpg
 
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
  • نویسنده موضوع
  • #59
IMG_20191123_192610.jpg
گاهی حس غربت، به وسعت یک شهر مرا در بر می‌گیرد.
دلم می‌خواهد از تمامی این خانه ها و خیابان ها دوری کنم.
چه حاجتی است به ماندن در شهری که هیچکس غم چشم هایت را نبیند.
به اندازه ی نور هایی که از این خانه ها در شب به چشم می‌رسد کوله باری از حرف های همین مردمان در بستر گلویم جا خوش کرده اند.
حرف هایی که فقط بغض می‌شوند و هیچ‌وقت توان جاری شدن ندارند.
#آتوسارازانی
 
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
  • نویسنده موضوع
  • #60
IMG_20191129_140520.jpgحرف های زیادی هست که باید برای تو بگویم، اما در مسیر گفتن، در تار های صوتی گلویم، پیچ و تاب می‌خورند و پناهنده می‌شوند؛ آخر کلمه هایی که از شدت دلتنگی، به رعشه افتاده اند توان صوتی شدن ندارند.
طاقت دلم هم دیگر از این حرف های غم آلود سر آمده و دیگر تاب پذیرش آن ها را ندارد؛
حرف هایی که جرات بیرون آمدن از گلو و روی برگشتن به دل را ندارند به ناچار بغض می‌شوند.
#بغض
#آتوسارازانی
 
امضا : Atousa

موضوعات مشابه

عقب
بالا