متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دلنوشته احساسی سردرگم| miss_rahil کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع miss_rahil
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 34
  • بازدیدها 1,825
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

miss_rahil

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
583
پسندها
7,006
امتیازها
23,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام دلنوشته : احساسی سردرگم
نام نویسنده :miss_rahil

مقدمه:
زندگی ام در حوالی سؤال های زیادی پرسه می زند
چشمانم نمیدانم بدنبال دیدن چه چیزیست
نمیدانم این چه داستانیست
سردرگمم در کوچه های تلخ تنهایی
بدون اینکه راه را بدانم
پا برهنه قدم میزارم بر زمین سفت وسختی
که انگار لیز میخورد از زیر پاهای خسته وبرهنه ام
تقدیرم است انگار
ای تقدیر بی وفای من
دیگر زمین را هم از زیر پاهایم میکشی....
%D8%A7%D8%AD%D8%B3%D8%A7%D8%B3%DB%8C_%D8%B3%D8%B1%D8%AF%D8%B1%DA%AF%D9%85.png
 
آخرین ویرایش
امضا : miss_rahil

miss_rahil

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
583
پسندها
7,006
امتیازها
23,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #2
گم شده ام..
در این سربالایی وپایینی های جاده روزگار
مقصدی در پیش ندارم
با چشم بسته در راهم
نمیدانم چ تقدیری در انتظار
رخ دادن در تمام زندگانی ام است...
 
امضا : miss_rahil

miss_rahil

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
583
پسندها
7,006
امتیازها
23,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #3
همراه با هر لبخند...
آهی عمیق از ته دلم شکل میگیرد
بالا می آید
بغض میشود
نمیزارم اشک شود
زندانی اش میکنم پشت پلکانم
نمی زارم ببارد
حکمش زندانی شدن است
 
امضا : miss_rahil

miss_rahil

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
583
پسندها
7,006
امتیازها
23,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #4
نخ بادبادکی که از دست کودکی رها شود
کودک پر از ناراحتی میشود...
نخ زندگی از دستم رها شده
حتی نمیتوانم ناراحت باشم
فقط پرم از دلواپسی و بغضی که پشت لبخندی پنهانش کرده ام...
 
امضا : miss_rahil

miss_rahil

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
583
پسندها
7,006
امتیازها
23,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #5
هربار که اسم تو می آید
هوای قلبم مه آلود می شود
دلم میخواهد ببارم
اما بغض را قورت می دهم
تا سنگ شوم
سوزش قلبم را حس میکنم
دیگر ندارمت
باید عادت کنم
عادت به نبودنت
نداشتنت
وخیلی چیزهای دیگر...
 
امضا : miss_rahil

miss_rahil

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
583
پسندها
7,006
امتیازها
23,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #6
گویا دلم دیگر نفسی ندارد
صدای تپش های کندش را میشنوم
اما
علاقه ای برای زندگی در آن وجود ندارد
احساس من مرده است انگار...
 
امضا : miss_rahil

miss_rahil

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
583
پسندها
7,006
امتیازها
23,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #7
کاش های در لحظه به لحظه های زندگی هستن
که قابل توصیف نیستن
گفتنشان هم دردی را دوا نمی کند
بهتر است
سکوت کنم
سکوتی پر از فریاد
که هیچکس معنی اش را درک نمی کند...
 
امضا : miss_rahil

miss_rahil

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
583
پسندها
7,006
امتیازها
23,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #8
خسته شده ام دیگر
از زندگی..
آدماش..
حرف ها..
بن بست ها..
تاریکی ها..
دلم میخواهد بخوابم
خوابی..
عمیق..
طولانی..
شبی سیه..
که دیگر طلوعی نداشته باشد
 
امضا : miss_rahil

miss_rahil

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
583
پسندها
7,006
امتیازها
23,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #9
محال است دگر بودنت
همانند رویایی که هیچگاه واقعیت نمیشود
اما..
تبدیل به یک کابوسی وحشتناک شده...
 
امضا : miss_rahil

miss_rahil

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
583
پسندها
7,006
امتیازها
23,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #10
عادت من در تلخی ها
به اختیار خودم نبود
که حالا دست کشیدن ازشون به اختیارم باشه
چ توقع های بیجایی دارن بعضی آدم ها...
 
امضا : miss_rahil
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا