روی سایت دلنوشته تغییرِ من|بهــآرکـ کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Baharak
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 48
  • بازدیدها 1,261
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Baharak

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/6/18
ارسالی‌ها
539
پسندها
16,666
امتیازها
40,273
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
چرا دلم به حرف نزدن با تو رضایت نمیدهد؟
شاید از خودخواهی خودم است که میدانم اگر حرفی نزنم با تو، قلبم است که ذره ذره نابود میشود...مغزم است که ذره ذره از هم میپاشد...
اما این کار لازم است...

 
آخرین ویرایش
امضا : Baharak

Baharak

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/6/18
ارسالی‌ها
539
پسندها
16,666
امتیازها
40,273
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
از زندگیی که هیچی جز درد ندارد باید چه انتظاری داشت؟
امروز،همینجا،در همین مکان،من از آنِ قدیمی ام خداحافظی میکنم...
تغییر گاهی لازم است و خوب...
اما این تغییرِ من اجباریست!

 
آخرین ویرایش
امضا : Baharak

Baharak

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/6/18
ارسالی‌ها
539
پسندها
16,666
امتیازها
40,273
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
نمیدانستم قرار است چه شود...
نمیدانستم قرار است چگونه برخورد کنی...
اما هرچه که بود،همینجا تمام میشود!

 
آخرین ویرایش
امضا : Baharak

Baharak

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/6/18
ارسالی‌ها
539
پسندها
16,666
امتیازها
40,273
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #14
هربار بیشتر از قبل مصمم میشوم برای تصمیمم...
تصمیمی که به نفع هیچکس جز خودم نیست...
اما کافیست هرچه تلاش کردم برای با تو بودن...
اگر تو هم مرا دوست داشتی نشانه ای از خود بروز میدادی تا حتی شاید در خواب هایم کمی دل خوش میکردم به محبتت...
اما همه اش از سرِ دلسوزیست...
میدانم این را و بس!

 
آخرین ویرایش
امضا : Baharak

Baharak

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/6/18
ارسالی‌ها
539
پسندها
16,666
امتیازها
40,273
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #15
دلم برای حرف زدن هایت جایی ندارد و تنگ شده است...
چه حس مزخرفی!
جای نداشتن برای تو و تنگ شدن همان دل بازهم برای خودت...

 
آخرین ویرایش
امضا : Baharak

Baharak

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/6/18
ارسالی‌ها
539
پسندها
16,666
امتیازها
40,273
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #16
چشمانم سیاهی میرود...
دهانم خشک شده است...
فقط کمی به تو محتاجم.همین!
اما نمیخواهم دوباره درگیرت شوم...پس تحمل میکنم...

 
آخرین ویرایش
امضا : Baharak

Baharak

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/6/18
ارسالی‌ها
539
پسندها
16,666
امتیازها
40,273
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #17
دلم کمی از آن هیجان هایی که نصیبم میکردی میخواهد...کمی از آن لبخند های واقعی...
تغییرِ من است که مانع میشود از تمام دلخوشی هایم: )

 
امضا : Baharak

Baharak

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/6/18
ارسالی‌ها
539
پسندها
16,666
امتیازها
40,273
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #18
روبروی آینه ایستاده ام...
من آنِ قدیمی نیستم...دیگر تمام شد تمام آن حرف هایم که به تو میزدم و مسخره ام میکردی...اگرچه هیچگاه به رویم نیاوردی اما من میدانم چه حسی دارد یکی اینگونه دل ببندد به کسی...
میشناختمت حتی از روز اول...هم اکنون هم بهتر از قبل...
آینه نشانم میدهد که اگر ادامه دهم این حس را جز اذیت شدن خودم ندارد نتیجه ای بیش...پس از جلوی آینه میروم تا نبینم این آزار را...

 
آخرین ویرایش
امضا : Baharak

Baharak

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/6/18
ارسالی‌ها
539
پسندها
16,666
امتیازها
40,273
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #19
وقتی برگشتی دیگر از من قدیمی ام را نخواه...
چون در نبودت عوض شده ام...
شاید اولش کمی فقط کمی گیج شوی..اما بعدش راحت میشوی از دستم: )

 
آخرین ویرایش
امضا : Baharak

Baharak

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/6/18
ارسالی‌ها
539
پسندها
16,666
امتیازها
40,273
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #20
سرم را میکوبم به دیوار...مشتم را به آینه...پاهایم را به زمین...
و مانند کودکان گریه را سر میدهم...
اما تحمل میکنم...چون همه ی اینها گوشه ای از تغییرِ من است...

 
آخرین ویرایش
امضا : Baharak
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا