متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دلنوشته مینویسم|سامیار زاهد کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع سامیار زاهد
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 39
  • بازدیدها 2,361
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

سامیار زاهد

نویسنده ادبیات
سطح
5
 
ارسالی‌ها
1,133
پسندها
50,842
امتیازها
61,573
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #31
دیگر حالم از هر نوشته ای به هم میخورد
با دیدن هر متنی به یاد نامه خداحافظی ات میفتم و میشود به زیان ساده گفت دل و معده ام به هم می پیچد!
هه.. دارم از درد هایم برای چه کسی می نویسم
برای تو که ارزشی ندارد...!
بیخیالش،برای گرفتن وقتت عذر خواهی میکنم.

 
آخرین ویرایش
امضا : سامیار زاهد

سامیار زاهد

نویسنده ادبیات
سطح
5
 
ارسالی‌ها
1,133
پسندها
50,842
امتیازها
61,573
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #32
تردمیله همه دنیا،نرسیدن ودوییدن...!​
 
امضا : سامیار زاهد

سامیار زاهد

نویسنده ادبیات
سطح
5
 
ارسالی‌ها
1,133
پسندها
50,842
امتیازها
61,573
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #33
در یک پروسه زمانی من بودم و تو
و حالا تو هستی و همه!
هه.. جالب است!
روز به روز جالب تر هم میشود.​
 
امضا : سامیار زاهد

سامیار زاهد

نویسنده ادبیات
سطح
5
 
ارسالی‌ها
1,133
پسندها
50,842
امتیازها
61,573
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #34
به سلامتی زمانی که نوشته هایم را با ذوق میخواندی و لبخند میزدی
به سلامتی روزی که با علاقه به انتظار من مینشستی،به انتظارت می نشستم!
به سلامتی روزی که کار من فقط نوشتن نبود و من دل در گروه در تو داده بودم.
به سلامتی تمام احوال پرسیهای سادمان،دوستت دارم های بی ارادمان. لبخند های بی تردیدمان‌.
به سلامتی تو!
به سلامتی حال امروز من..!
به سلامتی هر چیزی که بود و حال دیگر نیست،وجود ندارد.
به سلامتی قلم در دستم که هست و زبان دیگرم شده است و تو به وضوع میتوانی بفهمی که مقصود حرفهای من هستی.
و من فقط می نویسم.
می نویسم برای تو...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : سامیار زاهد

سامیار زاهد

نویسنده ادبیات
سطح
5
 
ارسالی‌ها
1,133
پسندها
50,842
امتیازها
61,573
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #35
از اول هم گفتم.. من آمده بودم که بنویسم
همه چیز را
خاطراتم
درد هایم
غم هایم همه چیز را‌.‌..
اما میدانی با روبرو شدن با کسی که سالها بود از دور نگایش میکردم ماندنی شدم.
اما کاش نمیماندم‌. غم هایم بزرگتر شدند.. او اصلا از نزدیک شبیه آن چیزی که نشان میداد نبود.
از دور مهربان بود و از نزدیک بسیار سنگ دل و سر سخت.
نمیشود گفت خوشحالم..اما مهم این است که ناراحت هم نیستم!
دلم برایش تنگ میشود اما خب، بودنش ناراحتم میکرد.
بگذریم داشتم می گفتم:.. من ماندم و ماجرایی شکل گرفت که بسیار بسیار زود هم تمام شد و بعد تو آمدی، خوب بودی!
خوب بودم!
اما فراموش کردم هر آمدنی رفتنی دارد!
میخواهم زودتر تمام شود این متن های پوچ و بی سر ته
اما میترسم.
میدانی،من میدانم با...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : سامیار زاهد

سامیار زاهد

نویسنده ادبیات
سطح
5
 
ارسالی‌ها
1,133
پسندها
50,842
امتیازها
61,573
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #36
من دیگر مثله قدیم ها خوشحال نیستم،اما با خوشحالی میگویم که امروز در این لحضه ناراحت هم نیستم..!​
 
امضا : سامیار زاهد

سامیار زاهد

نویسنده ادبیات
سطح
5
 
ارسالی‌ها
1,133
پسندها
50,842
امتیازها
61,573
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #37
خدایا، به خدایش بگو که فقط قلب نیاز نیست برای زندگی
بگو که تنها حرف نیاز نیست برای ماندن
بگو که تنها نباید زندگی کرد. تنها نباید ماند
بگو همه چیزش بی نقص بود اما قلب فقط برای پمپاژ خون نیست!
خدایا به خدایش بگو نتوانستی بی نقص بیافرینیش.
از دور زیباست اما در باطن قلبی ندارد.
خدایا.. کمی به خدایش مشاوره بده و اگر نمیتوانی هم سعی کن با خدایش یکی شوی
شما مکمل هم هستید، خدای او قلبی در سینه اش گذاشت که احساس ندارد و تنها خون پمپاژ میکند و تو قلبی در سینه ام گذاشتی که سرشار از احساس است اما نمی تواند درست خون را به تمام بدنم برساند...!​
 
امضا : سامیار زاهد

سامیار زاهد

نویسنده ادبیات
سطح
5
 
ارسالی‌ها
1,133
پسندها
50,842
امتیازها
61,573
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #38
دوختن و تیکه دادن این پارچه زرین به خریدن یک پارچه ارزان قیمت و بلا استفاده می ارزید...!​
 
امضا : سامیار زاهد

سامیار زاهد

نویسنده ادبیات
سطح
5
 
ارسالی‌ها
1,133
پسندها
50,842
امتیازها
61,573
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #39
همیشه فکر میکردم زمین گرد است.
اما حال به نتیجه ی دیگری رسیدم.. زمین صاف است!یک جاده مستقیم!
میتوانم این را حداقل برای قلب خودم به اثبات برسانم:
زمین صاف است که هر کسی بدی کند تقاصش را پس نمیدهد.
زمین صاف است که انسانها از هم صبقت میگیرند
زمین صاف است که از هم جلو میزنیم و دیگر هیچوقت به هم نمی رسیم.
زمین صاف است میرویم و گذر میکنیم و حال کسی که پشت سرمان است برایمان ارزشی ندارد
ممکن است برای تو بی ارزش باشد اما من.
خودت هم میدانی کمی متفاوت فکر میکنم...!​
 
امضا : سامیار زاهد

سامیار زاهد

نویسنده ادبیات
سطح
5
 
ارسالی‌ها
1,133
پسندها
50,842
امتیازها
61,573
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #40
من از بدو تولد همچنین آدمی نبودم
بی پروا میخندیدم
بی ترس بازی میکردم
بی غصه زندگی‌میکردم
با قصه میخوابیدم
با عشق کسانی که دوستشان داشتم را به آغوش‌می کشیدم
با قرص میخوابیدم.
با عزیزان عصبی نبودم و حداقل روزی یک یا دوبار با هم حرف میزدیم.
اما حالا به نقطه ای از زندگی رسیده ام که شاید برای تو خنده دار باشد اما من راهی برای عبور ازش پیدا نمیکنم.
با این حال می نویسم.
و کاری جز نوشتن ندارم
اوایل چرت می‌نوشتم و خودم هم این را باور دارم اما طی گذر زمان نوشتن آرامم کرد.
اما هم اکنون در همین لحضه نوشته ها مرا به خاطراتم با تو...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : سامیار زاهد
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا