- ارسالیها
- 1,381
- پسندها
- 30,385
- امتیازها
- 63,073
- مدالها
- 13
- نویسنده موضوع
- #21
غم از دست دادن پدر قصد داشت تو را تا مرز جنون بکشاند...
چرا هیچکس حواسش به مادری نبود که ذره ذره آب میشد و کارش شده بود خیره شدن به قاب عکسی که حتی شیشهاش هم شکسته بود...!
فدایت شوم مادربزرگم که وقتی همسرت دید مدام به قاب عکس مردی بیجان خیره میشوی، با شکستنش سعی کرد همان دلخوشی را هم از تو بگیرد...
هیچ کس نمیدانست که آن قاب عکس، فقط یک تکه آهن و یک کف دست کاغذ نیست!
دنیاییست مملو از پشیمانی و حسرت...!
چرا هیچکس حواسش به مادری نبود که ذره ذره آب میشد و کارش شده بود خیره شدن به قاب عکسی که حتی شیشهاش هم شکسته بود...!
فدایت شوم مادربزرگم که وقتی همسرت دید مدام به قاب عکس مردی بیجان خیره میشوی، با شکستنش سعی کرد همان دلخوشی را هم از تو بگیرد...
هیچ کس نمیدانست که آن قاب عکس، فقط یک تکه آهن و یک کف دست کاغذ نیست!
دنیاییست مملو از پشیمانی و حسرت...!
آخرین ویرایش