فال شب یلدا

روی سایت دلنوشته ی چک نویس یک چِرت نویس| نیلو - ج کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Niloo.j
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 39
  • بازدیدها 1,608
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Niloo.j

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
5,063
پسندها
70,100
امتیازها
80,673
مدال‌ها
34
  • نویسنده موضوع
  • #1
131793

به نام حق

نام دلنوشته : چک نویس یک چِرت نویس

نام نویسنده : نیلو - ج

مقدمه :

چند وقت ایست حس پوچی دارم، حس مزخرف

بودن،مزخرف بودن خودم، زندگی ام، روزگارم،

حتی اطرافیانم هم، همه مزخرف شده اند.


نه نه ببخشید، همه راخط زدم، دوباره می‌نویسم ، قلم

در دست میگیرم که بنویسیم .


اما چه بنویسم ؟

همه‌ی چیز چِرت شده اند، چه چیزی برا نوشتن دارم؟

یافتم همه‌ی چِرت و پِرت هستیم را مینویسم.


[COLOR=rgb(41, 105...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Niloo.j

Niloo.j

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
5,063
پسندها
70,100
امتیازها
80,673
مدال‌ها
34
  • نویسنده موضوع
  • #2
میگویم عاشق شده ام، می گوید عشق چیست؟

میگویم دوستت دارم، میگوید صدایت را نمیشنوم؟

بلندتر فریاد می زنم دوستت دارم، خنده ی تلخی

نثارم کرد و رفت و رفت و رفت.

و من ماندم و این دیوانگی .

من ؟من ؟

نامم را فراموش کرده‌ام ، من که هستم، اینجا چه

میکنم؟

برای که می نویسم؟

اصلاً چی می‌نویسم ؟

برای که می نوشتم؟

یادم نیست . همه را خط می زنم تا کسی این چِرت

و پرت های مرا نخواند، تا مبادا دیوانه صدایم بکنند.
 
آخرین ویرایش
امضا : Niloo.j

Niloo.j

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
5,063
پسندها
70,100
امتیازها
80,673
مدال‌ها
34
  • نویسنده موضوع
  • #3
همیشه دوست داشتم پسر باشم .

آنوقت عاشق همچون خودم میشدم،

در آغوش می‌گرفتمش، آنقدر در آغوشم فشارش

می دادم که از ذوق و خنده اشکهایش جاری می شد.

بعد بوسه ای روی چشمهایش میگذاشتم و روی دوشم

می انداختم و دور تا دور خانه چرخ میزدم .

آنقدر می‌چرخیدم که دنیا دور سرم بچرخد و بچرخد.

اما نیستم ...

باز چِرت نوشتم ولی کاش دنیا می‌چرخید و می‌چرخید

تا مال من می شدی...
 
امضا : Niloo.j

Niloo.j

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
5,063
پسندها
70,100
امتیازها
80,673
مدال‌ها
34
  • نویسنده موضوع
  • #4
۹۷ تمام شد و نیامدی، عید شد سال نو شد ولی باز
نیامدی، ۱۳ بدر شد خواستم سبزه ای گره بزنم که مرا به تو برساند ولی گفتی نزن.

دلیلش را گفتی این گره ها هیچ وقت باز نمی شود و
و فقط پوسیده می شود.

ولی من گره زدم نه سبزه بلکه دلم را به دلت، جانم را
به جانت، روحم را به روحت، تمامم را به تمامت گره زدم.

بگذار باز نشود این گره ها .

بگذار بپوسند، بگذار دلم به همین خوش باشد که کنار تومیپوسم و فنا میشوم.

هوووم باز چِرت نوشتم، می دانم جانم تو بزرگیت
عفو کن ...
 
امضا : Niloo.j

Niloo.j

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
5,063
پسندها
70,100
امتیازها
80,673
مدال‌ها
34
  • نویسنده موضوع
  • #5
همه ی ما حرفهای مزخرف و چرت زیادی می زنیم.

مثلاً همین کلمه ی دوستت دارم چِرت ترین کلمه است.

وقتی پای حرفت نمی مانی.

وقتی می آیی و عاشق می کنی و خاطره می سازی و
میروی .

وقتی مرد حرفهایت نیستی، پای قولهایت نمی مانی .

می شود چِرت گویی.

ولی من همه‌ی چِرت و پرت هایت را دوست داشتم و دارم.

می شود بیایی و باز چِرت بگویی که دوستم داری...
 
امضا : Niloo.j

Niloo.j

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
5,063
پسندها
70,100
امتیازها
80,673
مدال‌ها
34
  • نویسنده موضوع
  • #6
متنفرم از انتظار کشیدن، تمام زندگی ام پر شده از انتظار و انتظار.

از همان زمان که در درون مادرم بودم با لگد های پی در پی به مادرم نشان می‌دادم که متنفرم از انتظار .

منتظر دیدن این دنیای بی ارزش بودم، تا به دنیا آمد انتظارها تمام شد برای دیدن این دنیا، لمس کردن حس کردن این جهان.

انتظار برای راه رفتن دیوانه ام کرد که بروم، بدوم ،طی کنم این جهان را، راه رفتم و دیدم ارزشی نداشت.

انتظار برای مدرسه، برای خواندن دیوانه ام کرد.

آخر انتظار ها چه شد نه نامه ی عاشقانه ای نوشتم و نه خواندم.

کاش اصلاً خواندن نوشتن یاد نمی‌گرفتم، کاش غافل از همه ی عالم هستی می شدم، کاش....

بی خیال دوباره چِرت گفتم...
 
امضا : Niloo.j

Niloo.j

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
5,063
پسندها
70,100
امتیازها
80,673
مدال‌ها
34
  • نویسنده موضوع
  • #7
دوباره شب شد و هجوم ناجوانمردانه افکار لعنتی...

اینها از جانم چه می‌خواهند؟ باز آمده اند خاطره
بسازند و اشکهایم را سرازیر کنند و بروند و من بمانم تمام شب بیداری.

چرا دوستم نداشتی، نه دوستم داشتی مردش نبودی
که بمانی و بجنگی، نه مردش هم بودی پس چه شد
بگذار مرور کنم که چه شد .

تو من را میخواستی و من تو را.

بعد عاشق شدیم، چه عاشقانه ها که نساختیم، حرف
می زدیم ، گل میگفتی، گل می شنفتی، می خندیدم،
روزی هزار بار میگفتی دوستت دارم، من میگفتم دوستتدارم.

پس چه شد کجای کار می‌لنگید؟

چرا من اینجا تنها افتاده ام؟

چرا دیگر نیستی ؟ چرا خنده هایت دیگر نیست؟

چرا ؟ مگر نباید به هم می‌رسیدیم؟

هوم بی خیال باز این افکار چِرت سراغم آمد.

بروم قرص هایم را بخورم جانانم ...
 
امضا : Niloo.j

Niloo.j

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
5,063
پسندها
70,100
امتیازها
80,673
مدال‌ها
34
  • نویسنده موضوع
  • #8
یادت هست کنارم بودی ، خندیدم خندیدی ، گریه کردم گریه کردی.

غمت را خوردم ، غمم را خوردی ، کنارت ماندم ولی تو
نماندی ، کنارم نماندی و رفتی.

و من ماندم و جای خالیت هنوز هم غمت را می‌خورم
ولی تو فرق کرده ای و ترحم می‌خوانی محبتم را.

رفتی و رفتی و من ماندم و تنهایی ،منّتی سرت نیست ،
دلگیر نیستم ، فقط کمی سرم درد میکند.

هوایت در سرم سنگینی میکند.

این افکار چِرت که کجای محبتم اشتباه کردم دیوانه ام
می‌کند.

بی خیال چِرت گفتم....
 
امضا : Niloo.j

Niloo.j

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
5,063
پسندها
70,100
امتیازها
80,673
مدال‌ها
34
  • نویسنده موضوع
  • #9
باز هوس تو به سرم زد.

مگر می شود آدم انقدر زود فراموش کند همه‌ی بدی ها را.

نه نمیشود ، نمیتوانم عاجزم از فراموش کردنت.

هوای تو هوس نیست ، هوای تو نفس است ، نیایی
نفسم میگیرد، خفه میشوم، می میرم .

بی خیال باز یادم آمد تو هوسی نباید هوایت به سرم بزند.

هوایت که بزند نویسنده می شوم اما یک چِرت نویس...
 
امضا : Niloo.j

Niloo.j

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
5,063
پسندها
70,100
امتیازها
80,673
مدال‌ها
34
  • نویسنده موضوع
  • #10
یاد دیو و دلبر افتادم، دیوی عاشق دختر زیبا رویی شد.
دخترک از دیو می‌ترسید، ولی دیو برای داشتنش جنگید.

در آخر دیو به خاطر مهربانی که داشت پسری زیبا رو
شد و به هم رسیدند.

تو دیو نبودی ، تو مهربان بودی ، زیبا بودی ، محبوب قلبم بودی ولی کاش دیو بودی و به هم می رسیدیم.

دلم دیو مهربان را می خواهد. من پرنس نیستم ولی تو دیو مهربان باش.

بگذار قصه ما هم نقل شود.

می خندی؟ می دانم باز چِرت گفتم.
 
امضا : Niloo.j
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا