روی سایت دلنوشته آتی نویس | آتوسارازانی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Atousa
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 75
  • بازدیدها 3,038
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Atousa

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/12/18
ارسالی‌ها
1,162
پسندها
7,041
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #31
زمستان است اما حال و هوایم عجیب پاییزی است.
آن ابرهای سیاهی که بر آسمان روحم سایه می‌اندازند را، ببین!
آنقدر سریع بر پیکر چشم‌هایم می‌بارند که به هیچ تصویری فرصت دیدن را نمی‌دهند.
صدای شیون های زنی در کوچه‌های دلم، قلبم را تپش انداخته است.
غصه‌هایم چون برگ های پاییزی از دیوار قلبم بر روی زمین دلم فرود می‌آیند.
صدای خش‌خش این غصه‌ها زیر قدم های بغضم با تیر به گوش‌هایم اصابت می‌کند.
روحم در برابر وزش شدید غم‌ها می‌شکند و عصا به دست قدم برمی‌دارد.
زمستان است اما حال و هوایم عجیب پاییزی است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/12/18
ارسالی‌ها
1,162
پسندها
7,041
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #32
به وقت غم، گویی چندین نفر مرا محاصره می‌کنند.
یکی موج اشک‌هایش را، راهی چشمانم می‌کند.
دیگری با دست‌هایش قلبم را می‌فشارد.
یکی اندوهش را با درد در سلول‌های سرم وارد می‌کند.
آن یکی جان را از وجودم می‌ستاند.
ای غم! مگر تو چند نفری که این گونه مرا زجر می‌دهی؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/12/18
ارسالی‌ها
1,162
پسندها
7,041
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #33
حقیقت این است که هیچ کس خوش‌بخت یا بدبخت مطلق نیست.
در زندگی هر کسی، لحظه‌هایی وجود دارد که او بهترین حس دنیا را تجربه می‌کند و ثانیه‌هایی که اندوه روحش را به دام می‌اندازد.
اگر ما در لحظاتی که او حس خوبی دارد او را بنگریم به خیالمان فردی خوشبخت است و حسرت می‌خوریم چرا جای او نیستیم.
اما اگر در زمان‌های اندوهگینش او را نظاره کنیم، ممکن است اندکی ناراحت شویم اما بیشتر خوش‌حال می‌شویم که جای او نیستیم.
خوش‌بختی یا بدبختی نامی است که بر حس‌های لحظه‌های ما گذاشته‌اند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/12/18
ارسالی‌ها
1,162
پسندها
7,041
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #34
دختر را لطافت روحش، مهربان کرده است.
خدا نکند؛ دختری آنقدر غمگین شود که لطیفی روحش جایش را با خراش‌های غصه عوض کند که دیگر شاهد هیچ لبخند و برق نگاهی از او نخواهی شد.
دختر که غمش از حد بگذرد، نسبت به همه چیز شعله احساسش خاموش می‌شود.
چون موهایش پریشان می‌شود اما این پریشانی را در وجود خویش دفن می‌کند.
نمی‌خواهد کسی آشفتگی اش را ببیند.
سکوت می‌کند.
می‌شکند.
بغض می‌کند اما اشکی را روانه صورتش نمی‌کند.
می‌شود همان آسمانی که پیوسته ابریست اما هیچ‌وقت نمی‌بارد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/12/18
ارسالی‌ها
1,162
پسندها
7,041
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #35
قدم‌های خاطراتت، به نزدیکی مرزهای خیالم رسیده است.
قدم‌هایی استوار که سرباز مرزهای خیالم را سست می کند و مرز افکارم گشوده می‌شود.
یاد خنده‌هایت، کوچه‌های خیالم را فتح می‌کند.
از زیبایی چشم‌هایت همین را بس که پایتخت فکرم را به رعشه می‌اندازد.
صدای دوستت دارم.هایت، خیابان‌های اصلی خیالم را تصرف کرده‌است.
نیستی اما خاطراتت، سرزمین خیال مرا تسخیر کرده است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/12/18
ارسالی‌ها
1,162
پسندها
7,041
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #36
پنجشنبه‌ها یادآوری یادی از افرادیست که دیگر دراین دنیا نیستند.
اگر کسی در روزمره‌های هفته اش از یاد آنها غافل شود، می‌داند پنجشنبه ای هست برای یاد کردن.
به نظر می‌رسد تمامی روزهای هفته ی من همان پنجشنبه‌اند تنها با لقبی دیگر؛ بس که به یاد تو و دل‌تنگ توام.
دلتنگی‌های من سخت تر است؛ می‌دانی چرا؟
آخر آن.ها عزیزشان در آسمان است اما عزیز من در زمین و سهم دیگریست.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/12/18
ارسالی‌ها
1,162
پسندها
7,041
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #37
هر کسی تو تلاطم‌های زندگیش، کسی رو داره که کنارش باشه؛ پشتوانش بشه و برای عبور از سختی‌ها هم شونش بشه.
داشتم به این فکر می‌کردم که من کیو دارم؟!
دیدم اونیکه همیشه تو رنجا هم‌دردم شده و تو مشقت‌ها هم قدمم شده خودم بودم.
حال خوبیه که اونقدر قوی بشی که تکیه‌گاه خودت بشی.
و اینکه خودت بتونی بدون وابستگی به دیگران حالتو خوب کنی حس خیلی خوبیه.
راستی شما این حس خوب رو تجربه کردین؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/12/18
ارسالی‌ها
1,162
پسندها
7,041
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #38
گاهی آن گوله برفی می‌شوم که از آسمان دلم به بهانه ی دوری از ابرهای تنش‌زا به سمت زمین پر می‌کشم.
غافل از آنکه زمین خود نیز مامن آشوب هاست و به محض ورودم مرا زیر پای عابرانش له می‌کند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/12/18
ارسالی‌ها
1,162
پسندها
7,041
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #39
تنها کافی است که تو بخندی و خنده را در لب‌هایت به نمایش بگذاری؛ آن وقت می‌بینی که چگونه عشق در چشمان من در برابر لبخندت، به سجده خواهد افتاد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/12/18
ارسالی‌ها
1,162
پسندها
7,041
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #40
دریا حکایت خیلی از آدماست.
آدمایی که دل می‌بندن، دل می‌بازن اما باز هم عاشق می‌مونن.
دریا با همه ی جون و دلش به سمت ساحل میاد اما ساحل پسش می‌زنه.
ساحل عاشق نیست که حال دریا رو بفهمه.
حال دریا رو فقط اون ماهی‌هایی می‌فهمن که به خاطرخواهی طعمه‌های صیادا لب باز می‌کنن اما خودشون طعمه می‌شن.
یا شایدم اون موجی می‌فهمه که برای به آغوش کشیدن‌ صخره‌های ساحل، سینه سپر میکنه اما صخره‌ها با بی‌رحمی اونو به سمت دریا می‌فرستن.
یا اون عاشقی که شور و نشاط زندگیش با حسرت لبخند عشقش، از بین می‌ره.
حال دریا رو دریاهایی می‌فهمن که عمریه درگیر عشق ساحل‌هایی شدن که اندکی دلشون از عشق نلرزیده.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا