روی سایت دلنوشته ی چشم هایش |mahkame کاربر انجمن یک رمان

[MAHKAME _R]

به نام خالق زیبایی ها
دلنوشته :چشم هایش
نویسنده :مهکامه (mahkame)


مقدمه :به اسمان نگاه میکنم به یاد چشم هایش می افتم چشمانی که مانند اب زل بود ،
اشک های اسمان بود ،دریا خروشان بود
ماه من بود چشمان من بود .

 

[MAHKAME _R]

نگاهش می کنم به
ابی چشمانش که اشکی ست
اشک هایش روان میشود
چانه اش می لرزد ،چیزی نمی گوید
فقط به چشم هایم زل میزند

 

[MAHKAME _R]

در رویایم عاشق چشمان ابیش شدم
مرا دیوان چشم هایش کرد
باور دارم روزی سراغم می اید

 

[MAHKAME _R]

روز بارانی بود
هوا دل گیر بود
منتظرش ماندم اما نیامد
مرا دیوان خود کرد نیامد
لعنت به چشم هایش

 

[MAHKAME _R]

روزی عاشق خواهم شد
عاشق چشمان ابی
عاشق اشک های چشمان ابی
عاشق ...........

 

[MAHKAME _R]

کنار دریا ایستاده ام به موج های دریا زل میزنم
دستانش بر شانه ام نشست
به چشم هایش خیره میشوم
لبخندی بر لب دارد
لبخندی بر لب دارم

 

[MAHKAME _R]

دستانم در دست اوست
چه می فشارد دستانم را
بوسه ایی بر گونم کاشت
و با به چشم هایم زل میزند و با
لبخند می گوید "دوستت دارم "

 

[MAHKAME _R]

به خنده هایش عادت کردم
به چشم هایش عادت کردم
به بوس هایش عادت کردم
ای عشق من
ای ابی اسمان من
به کجا سفر کردی
چرا تنهایم گذاشتم

 

[MAHKAME _R]

هر کس یک عاشق میشود
اما من هزاران بار عاشق میشوم
عاشق چشمان ابیش
عاشق گرمی دستانش
عاشق حرف هایش
عاشق محبت هایش
عاشق همه چیزش

 

[MAHKAME _R]

دلم گرفته بی وفا
دلم گرفته بی مرام
دلم گرفته ....
دلم هوای چشم هایش کرده
دلم هوای نفس هایش کرده
دلم هوای دستانش کرده