روی سایت دلنوشته ی چشم هایش |mahkame کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع MAHKAME _R
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 37
  • بازدیدها 1,086
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

MAHKAME _R

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
10/2/19
ارسالی‌ها
932
پسندها
11,949
امتیازها
34,373
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #21
چشم هایم را باز کردم شب شده است ماه در اسمان ست
ماه گفت :خبر داری عشقت رفته خبر داری عشقت اسمانی شد خبر داری منتظر بود
خشکم زد عشقم رفت هستیم رفت قلبم رفت روحم رفت
وای بر من تنهایش گذاشتم
فریاد میزنم :خدایا این رسمش نیست چه گناهی کردم مگر بنده ی تو نیستم چرا بردیش مرا ببر بدون او زنده نمی مانم
 

MAHKAME _R

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
10/2/19
ارسالی‌ها
932
پسندها
11,949
امتیازها
34,373
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #22
هر روز به اسمان زل میزنم
به یاد چشمانش می افتم
چشم هایش روح من بود
دیگر رفت چگونه رفت ؟چرا بیخبر ؟
چرا تنهایم گذاشت
 

MAHKAME _R

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
10/2/19
ارسالی‌ها
932
پسندها
11,949
امتیازها
34,373
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #23
دیگر تنها شدم تنهای تنها
دیگر چشم هایش را نمی بینم
دیگر بوسه هایش را حس نمی کنم
دیگر لبخند هایش را نمی بینم
ای کاش رهاش نمی کردم
ای کاش ...........
 

MAHKAME _R

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
10/2/19
ارسالی‌ها
932
پسندها
11,949
امتیازها
34,373
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #24
محبوب من دارم می ایم در اغوش تو
می ایم که تنها نباشی می ایم که نترسی
می ایم بگویم دوست دارم عشق من
 

MAHKAME _R

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
10/2/19
ارسالی‌ها
932
پسندها
11,949
امتیازها
34,373
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #25
عشق من به دیدارت امدم اما پیدایت نمی کنم
عشق من صدایم کن صدایت ارامش قلب من ست
عشق من چشم های تو رو ح من ست
عشق من بیا که منتظرم
 

MAHKAME _R

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
10/2/19
ارسالی‌ها
932
پسندها
11,949
امتیازها
34,373
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #26
نگاهش کردم به چشم هایش نگاه کردم اشکی
دوان دوان به سویم می اید در اغوشم جا میگرد
بوسه ای بر گونه اش میزنم
با چشمان اشکی لبخند میزند فقط نگاهم میکند
گفت :عشق خوش اومدی عشق من دلتنگت بودم عشق من ببخش خبرت نکردم
عشق من دوست دارم
گفتم :عشق من دوست دارم دوست دارم
با فریاد داد می زنم :عشق من خیلی دوست دارم
 

MAHKAME _R

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
10/2/19
ارسالی‌ها
932
پسندها
11,949
امتیازها
34,373
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #27
زیر درختی نشستیم به یاد گذشته افتادیم
باهم گفتیم و خندیدم اشک ریختم
گفتم : عشق من خیلی زیبا شدی عشق من دلم برای ابی معصوم تنگ شده بود
عشق من چشم هایت فقط مال من ست
خندید و گفت : عشق من قلب مال من ست عشق من چشم هایت مال من ست
بوسه ای بر دستانش زدم بوی بهشت میدهد
 

MAHKAME _R

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
10/2/19
ارسالی‌ها
932
پسندها
11,949
امتیازها
34,373
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #28
از رویا بیدار میشویم همش رویا بود
توی رویا دیدمش کمرم شکست
روحم داغون شد همش رویا بود
به اسمان نگاه می کنم نواز میزنم فریاد می زنم :عشق من تنهام نزار عشق من حالم بدست
عشق من صدام کن عشق من حالم بدست
 

MAHKAME _R

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
10/2/19
ارسالی‌ها
932
پسندها
11,949
امتیازها
34,373
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #29
تیغ را بر روی رگ میگذارم دستانم می لرزد نمی توانم
تیع را رها می کنم زندگی بی عشقم مرگ ست
عشقم ان بالا من این پایین
خدایا یا عشقمو بده یا جونمو بگیر
 

MAHKAME _R

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
10/2/19
ارسالی‌ها
932
پسندها
11,949
امتیازها
34,373
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #30
نامه ای برای مادرم نوشتم
نوشتم :مادرم ببخش ترکت کردم ببخش داغ دلت را تاز ه کردم
مادرم میروم به سوی عشقم مادرم غصه نخور رود برمیگردم
مادرم خدا نگه دار
خود را پرت از لبه پرتگاه خود را رها کردم
اشک هایم جاری میشود
عشق دارم به سویت می ایم منتظر باش
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا