روی سایت دلنوشته برگرد| دیاناس کاربر انجمن یک رمان

[ماهی قرمز؛]

چمدانت سنگین است
تو برو
من هم چمدانت را می آورم
به جایی که بر نمی خورد دانستن آدرس خانه ات!

 

[ماهی قرمز؛]

وقت رفتنت
بذر های حسرت را در دلم کاشتم
چند سال گذشته
بیا و ببین این درخت های ثمر داده حسرت را که چگونه قلبم را نابود کرده اند!

 

[ماهی قرمز؛]

من هنوز هم منتظرم
منتظرم بیایی و نبودنت هایت را برایم پر کنی!

 

[ماهی قرمز؛]

من دلم برایت تنگ شده
از به یاد آوردنت هم بغض می کنم
دوستت هم ندارم
دوستت ندارم؟
نه!
من هنوز هم به اندازه تمام دنیای دخترانه ام دوستت دارم!

 

[ماهی قرمز؛]

ببخشید که بر نمی گردی و قلبم را از کما نجات نمی دهی!

 

[ماهی قرمز؛]

نون مثل
ناامیدی از بودن ات
نبودن ات
و ...
نامردی ات

 

[ماهی قرمز؛]

برف آمد
رد پای رفتنت ناپدید شد
می خواستم پیدایت کنم!

 

[ماهی قرمز؛]

کجا میروی؟
یک لحظه بایست
می خواهم طرحی از چشمانت بکشم و بعد ...
کاسه آبی پشت سرت میریزم!
همانطور که خودت می خواهی!

 

[ماهی قرمز؛]

کجا میروی؟
یک لحظه بایست
می خواهم طرحی از چشمانت بکشم و بعد ...
کاسه آبی پشت سرت میریزم!
همانطور که خودت می خواهی!

 

[ماهی قرمز؛]

گریه هایم حتی دل دریا را زده است
برگرد و ببین
من از تمام زندگی ام تو را می خواهم!