روی سایت دلنوشته تو|Unbreakableکاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

فاطمه عبدالهی

نویسنده برتر + مدیر بازنشسته
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
6/9/18
ارسالی‌ها
2,751
پسندها
33,282
امتیازها
66,873
مدال‌ها
32
سطح
33
 
  • نویسنده موضوع
  • #21
چمدان به دست دم در ایستادم. نگاهت کردم. نگاهت در نگاهم گره خورد. گفتم می‌خواهم بروم. رویم را برگرداندم. نمی‌خواستم بروم. من بدون او قطعا می‌مردم. هرچه صبر کردم، چیزی نگفت. باز نگاهش کردم. خالی از هرگونه حسی نگاهم می‌کرد.
قطره اشک سمجی از چشمانم سرازیر شد. چشمانم را چندبار باز و بسته کردم. بازم صبر کردم اما تو...
گفتم خداحافظ. دستگیره در را کشیدم و از خانه بیرون رفتم. تا در را بستم بغضم ترکید و اشک‌هایم مانند قطرات باران از چشم‌هایم سرازیر شده بودند. آن کس که قصد رفتن دارد، خداحافظ نمی‌گوید!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

فاطمه عبدالهی

نویسنده برتر + مدیر بازنشسته
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
6/9/18
ارسالی‌ها
2,751
پسندها
33,282
امتیازها
66,873
مدال‌ها
32
سطح
33
 
  • نویسنده موضوع
  • #22
شدیم مثل زمین و ناهید! دورت می‌گردم ولی بهت نمی‌رسم! زندگیم اندازه پس زمینه منظومه شمسی سیاه شده و سیاه چاله چشمات منو تو خودش می‌کشه!
کاش می‌شد قوانین منظومه شمسی رو بهم ریخت تا من و تو تو یه مدار باشیم و هر روز ببوسمت و وجودم پر شود از تو و تو و تو...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

فاطمه عبدالهی

نویسنده برتر + مدیر بازنشسته
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
6/9/18
ارسالی‌ها
2,751
پسندها
33,282
امتیازها
66,873
مدال‌ها
32
سطح
33
 
  • نویسنده موضوع
  • #23
و کسی نفهمید موهایم سفید شد تا یاد تو را سیاه کنم و محو کنم تو قلبم! و کسی نفهمید چقدر گفتم و خندیدم و گرم گرفتم تا تو را ببرم و بگذارم گوشه دلم واسه همیشه! تا ابد!
و کسی نفهمید...و نخواهد فهمید!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

فاطمه عبدالهی

نویسنده برتر + مدیر بازنشسته
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
6/9/18
ارسالی‌ها
2,751
پسندها
33,282
امتیازها
66,873
مدال‌ها
32
سطح
33
 
  • نویسنده موضوع
  • #24
کِی می‌شه خلاص شم از این دَردِ لَعنَتی؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

فاطمه عبدالهی

نویسنده برتر + مدیر بازنشسته
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
6/9/18
ارسالی‌ها
2,751
پسندها
33,282
امتیازها
66,873
مدال‌ها
32
سطح
33
 
  • نویسنده موضوع
  • #25
یه سرطانی هست به نام سرطان مغز! کل مغزت پُر فکر می‌شه و آخرش در اثر ازدحام فکر منفجر می‌شه! درمانی نداره و تو محکومی تا آخر عمر به فکر کردن!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

فاطمه عبدالهی

نویسنده برتر + مدیر بازنشسته
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
6/9/18
ارسالی‌ها
2,751
پسندها
33,282
امتیازها
66,873
مدال‌ها
32
سطح
33
 
  • نویسنده موضوع
  • #26
دختری که بعد تو نویسنده شد! ممنونم که رفتی و باعث شدی استعداد نویسندگی رو تو خودم کشف کنم! درسته دلم شکستا! ولی همون تکه‌های شکسته‌ست که قَلَم گرفتن دستشون دارن از بی‌وفاییت می‌نویسن دلبر!
بعضی وقتا هم به سرشون می‌زنه، توهم می‌زنن که هستی؛ ولی یهو به خودشون میان می‌بینن غرق شدن تو سرابی که فکر تو ساخته!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

فاطمه عبدالهی

نویسنده برتر + مدیر بازنشسته
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
6/9/18
ارسالی‌ها
2,751
پسندها
33,282
امتیازها
66,873
مدال‌ها
32
سطح
33
 
  • نویسنده موضوع
  • #27
نمی‌خوام به تو فکر کنم‌ها امّا این دل لعنتی حرف گوش نمی‌کنه، هی مغزم رو انگولک می‌کنه که اون جعبه خاطراتی که روش با قرمز نوشته "تو" رو باز کنه و خاطرات لعنتی‍ت تو مغزم رژه برن...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

فاطمه عبدالهی

نویسنده برتر + مدیر بازنشسته
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
6/9/18
ارسالی‌ها
2,751
پسندها
33,282
امتیازها
66,873
مدال‌ها
32
سطح
33
 
  • نویسنده موضوع
  • #28
حتی اگه خواستید از دلتنگی دق کنید:
هیچوقت چتای گذشته رو نخونید
هیچوقت چتای گذشته رو نخونید

هیچوقت چتای گذشته رو نخونید
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

فاطمه عبدالهی

نویسنده برتر + مدیر بازنشسته
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
6/9/18
ارسالی‌ها
2,751
پسندها
33,282
امتیازها
66,873
مدال‌ها
32
سطح
33
 
  • نویسنده موضوع
  • #29
من اونقدر دوست دارم که نگرانم نکنه یارو جدیده اندازه من دوست نداشته باشه؟ نکنه سرت داد بزنه؟ نکنه دلت رو بشکنه؟ نکنه دلتو مثل شبای من سیاه کنه؟ نکنه غرورتو خورد کنه؟
اونقدر عاشقتم که وقتی رفتی و پشت سرتم نگاه نکردی خیالم راحت بود حواست هست زمین نمی‌خوری. اینقدر عاشقت بودم که حاضر شدم بشم آدم بده داستان ولی تو...
اون یارو جدیده هم مثل من هوات رو داره؟ بهت میگه عشقم؟ عزیزم؟ زندگیم؟ نفسم؟ اسمت رو تو گوشیش چی سیو کرده؟ اون یارو جدیده هم زندگیته؟ بهش میگی نفسم؟ بهش میگی تا ابد کنارتم؟

بیخیال مثل اینکه زیادی نگرانتم، بخواب زندگیم بخواب! تو با او بخواب و ما هم تا صبح بیداریم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

فاطمه عبدالهی

نویسنده برتر + مدیر بازنشسته
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
6/9/18
ارسالی‌ها
2,751
پسندها
33,282
امتیازها
66,873
مدال‌ها
32
سطح
33
 
  • نویسنده موضوع
  • #30
کاش می‌شد شب قَبل خواب مغرت رو از تو جمجمه‌ت در بیاری بذاری یه گوشه صُبح باز بشوری بذاری سر جاش! عینهو مامان بابا بزرگا که دندوناشون رو می‌ذارن تو یه لیوان آب!
کاش می‌شد بعضی شبا بِزنی تو دهَن دِلت تا بفهمه اون دیگه رفته و حرف مُفت نزنه! کاش می‌شد بعضی آهنگا رو گوش داد و یاد تو نیوفتاد! لَعنتی چی داری که با آهنگ جومه نارنجی هَم تو مغزم راه می‌ری!
کاش می‌شد شبا مُرد و صُبح‌ها زنده شد! پس کِی تموم می‌شن این شَبا؟ شبایی که آروم ندارم! شبایی که یِه شب نیست، سه چهار روز طول می‌کشه تَموم شه...

اصلا کاش می‌شد شَب رو زود خوابید! کاش!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا