عشق یعنی اینکه تو باور کنی
می توانی یک نفر را خَر کنی
.
کِذب را هنگام فعلِ مخ زنی
آنچنان گویی که خود باور کنی
.
با دروغی جور شد گر امرِ خیر
راست را هرگز مبادا شَر کنی
.
عشق همچون تایری تو خالیست
راست گر در آن رَوَد پنچر کنی
.
می شود چون موم در دست اگر
از خودت حرف قلمبه در کنی
.
می توانی گرچه هستی بی سواد
شعرهای خوشگلی از بر کنی
.
خیز و جهدی کن چون حافظ تا مگر
وصف جام و باده و ساغر کنی
.
بعدِ یک مقدار تمرین ، کذب محض
می شود جاری چو لب را تر کنی
.
می شود او عاشق تعریف هایت
اندکی لب را اگر تَرْ تَرْ ( خیس تر ) کنی
.
نزد اَختر چون که بنشینی ، مباد
وصف چشم و ابروی زیوَر کنی
.
پیش زیور نیز چون هستی ، مباد
نقلِ رنگِ گیسوی آذر کنی
.
روی هم رفته نباید پیشِ زن
صحبت از معشوقه ای دیگر کنی
.
از دروغت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.