دلنوشته در عمق یک رویا |bahareh.s کاربر انجمن یک رمان

[bahareh.s]

به اندازه ی قلب کوچکم دوستت دارم
بااینکه کوچک است
اماقلب هرکس تمام زندگی اوست

 

[bahareh.s]

بیخیالی هایم را به دل نگیر رفیق!
آنقدر خسته ام که دیگر هیچ احساسی برایم باقی نمانده

 

[bahareh.s]

به بعضیا باید گفت دم از معرفت نزن
سنگينــــــه!
سُــــــرفت مى گيره !

 

[bahareh.s]

بغض فقط زمانی درد داره که
جلو روته دروغم میگه بغضم تو گلوته
ولی...
نمیشکنه
اونموقع است که احساس خفگی میکنیم

 

[bahareh.s]

جوکر باش!
زمانی که همه ادای بتمن قصه رو درمی ارن

 

[bahareh.s]

برایت متاسفم...
ای
دل ساده ام...
کور بودی زمانی که جلوی رویت دروغ میگفت!

 

[bahareh.s]

تلخ میگذرد این روزها !
که قرار است از تو …
که آرام جانمی برای دلم یک رهگذر معمولی بسازم…!

 

[bahareh.s]

ما هیچ نسبتی باهم نداریم!
ما فقط یک رهگذر توی خیابون هستیم...
که فقط خیلی زیاد از هم خاطره داریم!

 

[bahareh.s]

ای نا رفیق.. به کدامین گناه ناکرده.. تازیانه می زنی بر اعتمادم
زیر پایم را زود خالی کردی . سلام پر مهرت را باور کنم. یا پاشیدن زهر نا مردیت را

 

[bahareh.s]

چه حرف بی ربطیست که مرد گریه نمی کند
گاهی آنقدر بغض داری که فقط باید مرد باشی تا بتوانی گریه کنی…