دلنوشته دخترانه هایم| shahbano کاربر انجمن یک رمان

[Shahbano]

نام دلنوشته: دخترانه هایم
نام نویسنده: shahbano
مقدمه:
من یک دخترم.
قلم به دست میگیرم تا از درد هایم بگویم که زیر نقاب تبسمی زیبا پنهان شده اند.
قلم به دست میگیرم تا بگویم من ارزشی دارم که در عین پیدایی، پنهان، پنهان است.

 

[S_MELIKA_R]

​

" به نام ایزد منان "

هر انچه از دل برآید، خوش آید!

کاربر گرامی نهایت قدردانی را داریم که نوشته های زیبایتان را در انجمن یک رمان به اشتراک می گذارید!
خواهشمندیم پیش از پست گذاری و شروع دلنوشته ی خود، قوانین زیر را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته ی کاربران"

پس از گذشت حداقل 30 پست از دلنوشته تان، می توانید در تاپیک زیر درخواست تگ بدهید...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Shahbano]

دختر که به دنیا می آید، گاهی بعضی ابلهان او را کتمان میکنند و از او خجالت میکشند.‌ اما امان، امان که نمیدانند، اگر اینها نبودند هرگز خودشان هم نبودند.

 

[Shahbano]

دختر موجودی است که بزرگ‌ میکند موجودی والا تر از هر زنده ای را.

 

[Shahbano]

دختر ها، مادر به دنیا می آیند، کودکی هایشان را با مادری برای عروسک هایشان شروع میکنند.
با دست های ظریف و لطیفشان لباس میدوزند و تن آن عروسک میکنند، روی پایشان آن هارا میخوابانند و میخوانند:
عروسک قشنگ من قرمز پوشیده،
تو رخت خواب مخمل قرمز خوابیده.......
به راستی اگر دختر ها نبودند همه عروسک ها یتیم‌ می ماندند.

 

[Shahbano]

آخر دختر ها زود بزرگ میشوند، زود بچگیشان تمام میشود، زود بالغ میشوند، اما آنها هنوز بچگی
نکرده اند....
دلشان میخواهد هنوز هم عروسک هایشان را بخوابانند و غذا های بیسکویتی بپزنند......

 

[Shahbano]

دختر ها، ترس هایی دارند که شاید به ظاهر ساده باشد اما گاهی انقدر بزرگ میشوند که دختری را نابود میکند.

 

[Shahbano]

دختر ها، دلشان که میگیرد، از دنیا که خسته میشوند، هق هقی سر میدهند که فقط رخت خوابشان از آن خبر دارد و نه هر کس و ناکسی که تحقیرشان کنند.

 

[Shahbano]

اشک دختر که در آمد، بترس که اگر با آن اشک از چشمش بیافتی، دگر باید کوله بارت را ببندی و برای همیشه از زندگیشان بروی.

 

[Shahbano]

بترس که خداوند اشک بهترین خلقش را میشمرد و تو باید تقاص آن اشک ها را پس بدهی.