روی سایت دلنوشته ویران شده | دوشیزه‌ی مجهول کاربر انجمن یک رمان

[Sepideh.T]

(به نام حق)
ویراستار: ستاره لطفی*.*
نام دلنوشته:
ویران شده
نام نویسنده:
دوشیزه‌ی مجهول
تگ: محبوب
مقدمه:
کاغذی که پر شده از نوشته‌های یک دل خسته... .
خودکاری که دیگر نمی‌نویسد... .
و آدمی که در تنهایی خودش در باران قدم می‌زند و اشک می‌ریزد، تمام شده است...!
شاید هم آدمک خسته "ویران شده" است...!

 

[Maede Shams]

" به نام ایزد منان "

هر انچه از دل برآید، خوش آید!

کاربر گرامی نهایت قدردانی را داریم که نوشته های زیبایتان را در انجمن یک رمان به اشتراک می گذارید!
خواهشمندیم پیش از پست گذاری و شروع دلنوشته ی خود، قوانین زیر را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته ی کاربران"

پس از گذشت حداقل 30 پست از دلنوشته تان، می توانید در تاپیک زیر درخواست تگ بدهید.
"درخواست تگ دلنوشته"

همچنین پس از گذشت 30 پست از دلنوشته تان قادر هستید در تاپیک زیر درخواست جلد بدهید.
" تاپیک جامع...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Sepideh.T]

«تقدیم به بهترین معلم ادبیات، سرکار خانم‌ مویدی و سرکار خانم مرادی خوب»
می‌گویند اوج درماندگی آن‌جاست که خودت هم دلت برای خودت‌ بسوزد. پس فکر کنم من خیلی درماندم، خیلی درمانده و عاجزم!

 

[Sepideh.T]

نه، نه!
من ویرانم... . یک دختر "ویران شده".
دختری که از درون "ویران شده" و کسی او را درک نمی‌کند!

 

[Sepideh.T]

ای‌کاش کسی پیدا می‌شد، که بدون اینکه بخواهی او را متوجه کنی حالت را بفهمد و واقعا هیچ‌چیز لذت بخش تر از این نیست که یک نفر احساست را بفهمد، بدون اینکه بخواهی به زور بهش حالی‌اش کنی حال‌خراب و دردهایت را... .

 

[Sepideh.T]

اما اون یک نفر نیست، اگر هم باشد برای دل خسته‌ی من نیست.
باز هم پیدایش شد!

 

[Sepideh.T]

رفیق این روزهایم، بغضِ در گلویم را می‌گویم!
باز هم معرفت بغض و تنهایی که این روزها مرا ترک نکردند.
نمی‌دانم از که شکایت کنم؟

 

[Sepideh.T]

خدا... مشکلاتم... دوستانم... . زخم‌ها و یا دردهایم‌!؟
نمی‌دانم، دگر هیچ نمی‌دانم؟!
فقط یک چیز را می‌دانم، آن هم این است که تنها تنهایی است که تنهایم نگذاشته است!

 

[Sepideh.T]

خدایا...!
مرا می‌بینی، می‌بینی چقدر تنهام‌ کسی نیست که مرهم زخم های دلم باشد؛ به جایش نمک‌پاش‌اند! نمک می‌پاشند بر زخم‌هایم و تنها بغض می‌کنم... .

 

[Sepideh.T]

بغض می‌کنم برای خودم،
برای تنهایی‌ام،
برای قلب‌ شکسته‌ام،
برای روح خسته‌ام،
برای دلم، دلی‌ که به ناحق آن را شکستند!