دلنوشته خوان دل| پروانه کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع R.E.A
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 31
  • بازدیدها 956
  • کاربران تگ شده هیچ

R.E.A

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
12/11/19
ارسالی‌ها
475
پسندها
4,969
امتیازها
21,583
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #21
روز ها از پس پرده می گذشتند و شب ها جایی خالی نمی گذاشتند. دست زمانه عشق را بزرگ تر و ما را به هم نزدیک تر می ساخت. دام پهن می کرد و ما نمی فهمیدیم. رنگ ها معنا داشتند و آوازه ی ثقیل بودنشان پیچیده بود. من گنگ تر از هر گویایی شدم. خسته شدم؛ کمر شکستم. پای به درون اغوش کشیدم. الماس را یاقوت وار جاری ساختم. خزانه ی دلم بودجه ی هزینه های هنگفت را نداشت. دُرها را با آبشار معاوضه کردم. دلم راضی نبود و من با رضایت خود، کار می کردم.
 
آخرین ویرایش
امضا : R.E.A
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Zhoko21

R.E.A

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
12/11/19
ارسالی‌ها
475
پسندها
4,969
امتیازها
21,583
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #22
این بار مرهم ها هم تاثیر نداشتند. ناگهان خبری رسید؛ آوازه ای پیچید؛ ندا رسید. ندا مکرر اصرار داشت با او همراه شوم و کی شده که زمانه بزند و من نرقصم؟ همگام هم می دویدیم. نفس نفس می زدم. خسروانانه به دنبال شیرینم گشته بودم و نیافتمش. می دویدم؛ تیز تر از آهو و هدفمند تر از شیر. ناگاه گام هایم یاری نکرد. زمین به پاهایم چسبید. دست هایم حرکت نکردند و دلم آرام گرفت.
 
امضا : R.E.A
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Zhoko21

R.E.A

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
12/11/19
ارسالی‌ها
475
پسندها
4,969
امتیازها
21,583
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #23
نور اجازه ی رویت کاملش را نمی داد. کارم از رصدگران هلال ماه سخت تر شده بود. عید فطر دلم رسیده بود و من بی تاب خواندن نماز عید از روی او بودم. نمی دانستم چه کنم. دایره ی اعمالم را گم کرده بودم. خواستم سخن بگویم اما وجودش حرف ها را هم ربوده بود. بیننده ی سینمای زندگی شدم. حیف! تخمه نداشتم.
 
آخرین ویرایش
امضا : R.E.A
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Zhoko21

R.E.A

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
12/11/19
ارسالی‌ها
475
پسندها
4,969
امتیازها
21,583
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #24
پرده آرام آرام کنار رفت و من ملکه ی خویش را می نگریستم. اسمش آدم و جانش حوا بود؛ روحش را اشتباهی در حصار دنیا دفن کرده بودند. فرشته بود و بال نداشت. قدیسه ای از جنس بانوی اول؛ تندیسی ستودنی.
 
آخرین ویرایش
امضا : R.E.A
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Zhoko21

R.E.A

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
12/11/19
ارسالی‌ها
475
پسندها
4,969
امتیازها
21,583
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #25
چشمانی خوش رنگ در غلافی از ابریشم. جوی جاری خرمایی رنگش عجب با پوست سفید و زیبایش عجین شده بود.از دیدن این دیدنی سیر نمی شدی. چهره ای که همپای زیبایی یوسف (ع) قدم می گذاشت و این ها همه ظاهر ماجرا بود.
 
آخرین ویرایش
امضا : R.E.A
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Zhoko21

R.E.A

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
12/11/19
ارسالی‌ها
475
پسندها
4,969
امتیازها
21,583
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #26
خسته بودم. درپی یار کوه ها کنده بودم اما فرهاد کوه کن نبودم؛ غم هجران کشیده بودم اما زلیخا نبودم؛ اشک ها جاری ساختم اما یعقوب(ع) نبودم؛بسیار صبر کرده بودم اما ایوب(ع) نبودم؛ نیازمندی گرسنه ی محبت بودم اما خانه ی علی(ع) نمی شناختم. تازه رسیده بودم و اتنظار ملایمت داشتم.
 
امضا : R.E.A
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Zhoko21

R.E.A

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
12/11/19
ارسالی‌ها
475
پسندها
4,969
امتیازها
21,583
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #27
آرام و با ملایمت گام نهاد. حرکتش هم دل می برد. کنارم رسید. سخن نگفت. مرا نمی شناخت. من هم از حکایتش نمی دانستم ولی مهر را برایم ذبح کرد. نوازش گونه حرکات دستش را حس می کردم. موج آرامش به سویم حمله کرد.
 
امضا : R.E.A
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Zhoko21

R.E.A

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
12/11/19
ارسالی‌ها
475
پسندها
4,969
امتیازها
21,583
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #28
سکوتش ساده بود. هوایش آسمان دلم را پرکرد. نمی دانم.هیچ چیز نمی دانم تنها محبت می گیرم و با عشق می نوشم. گوش هایم اکنون صدا هارا می شنید. چشمانم بینا بود؛ می دیدم . جهان را با عشق می دیدم. گرمایی خاص حس کردم؛ چشم بسته هم قادر به توصیف مکان بودم. ای وای بر عشق! چه می کند با هوای دلت؛ چه می کند که بی صدا ها را می شنوی؛ نا گفته ها را می خوانی؛ نشنیده هارا حفظی. آغوشش هم مخصوص او بود. گرم بود و لطیف. آرام بود و پر شور. عشق داشت و آرامش.
 
آخرین ویرایش
امضا : R.E.A
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Zhoko21

R.E.A

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
12/11/19
ارسالی‌ها
475
پسندها
4,969
امتیازها
21,583
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #29
گمشده ای که سال ها به دنبالش بودم یافتم. دل دستش دادم و راهنمایم شد. عالی چرخ ها را می چرخاند. کنارش امنیت داشتی و آن لحظه بود که به طینت زلالش می رسیدی. خاص نبود؛ بلکه ویژه آفریده شده بود. رویا نبود و کنارم بود.
 
امضا : R.E.A
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Zhoko21

R.E.A

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
12/11/19
ارسالی‌ها
475
پسندها
4,969
امتیازها
21,583
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #30
اراده دستش دادم؛ عقل از کف بردم. خواستار حرکت در ادامه ی مسیر شد؛ نتوانستم. زانوانم قفل کرده بود. جابه جایی برایم مشکل گشته بود.بر خاک فرود آمدم. سر بر زمین نهاده؛سجده می کنم. آری! خدا می دانست غم دلم را که دست و دلبازانه او را ارزانیم داشت و من برای این تجلی زیبا، زیبا ترین تجلی ها را به جای می آورم.
 
آخرین ویرایش
امضا : R.E.A
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Zhoko21

موضوعات مشابه

عقب
بالا