دلنوشته حسرت از جنس نور|sh.roohbakhshکابر انجمن یک رمان

[Shadi.Roohbakhsh]

نام دلنوشته: حسرت از جنس نور
نویسنده:sh.roohbakhsh
ژانر: اجتماعی، غمگین

مقدمه:
حسرت،
حسرت یک لحظه باتو بودن!
حسرت یک لحظه دیدنت از نزدیک،
حسرت همدم شدن باتو!
این‌ها، همه حسرت‌هایی هستند از جنس،
نور!​

 

[Maede Shams]

•| بسم رب قلم |•

آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...

نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Shadi.Roohbakhsh]

نگاهت را،
وجودت را،
احساست را،
در یک کلام خلاصه می‌کنی.
حسرت!
​

 

[Shadi.Roohbakhsh]

حسرت‌هایی از جنس نور!
حسرت ثانیه ثانیه عاشقانه‌ای که،
در میدان نبرد، با او بودی به دلت ماند.​

 

[Shadi.Roohbakhsh]

حسرت،
آن همه،
تیر در کردن
و
ترکش خوردن؛
در آن باران موشک وخمپاره،
بر دلت ماند.​

 

[Shadi.Roohbakhsh]

حسرت،
خند‌ه‌هایی که همرزمانت،
به هنگام شهادت،
بر لب داشتند؛
بردلت ماند!​

 

[Shadi.Roohbakhsh]

حسرت یک شب خوابیدن،
در آن سرمای سوزناک،
حسرتِ خوردن دوبارۀ
کنسرو‌های سفت همچون سنگ،
بردلت ماند!​

 

[Shadi.Roohbakhsh]

حسرت دیدن شوق وشور دوستان،
همرزمان،
برای رسیدن به وصال،
بر دلت باقی ماند.​

 

[Shadi.Roohbakhsh]

حسرت،
جنگیدن پابه پا، همراه همرزمانت،
تا ابد با تو خواهد بود!​

 

[Shadi.Roohbakhsh]

حسرت می‌خوری.
حسرت دیدن نور،
حسرت رسیدن به وصال،
همه‌اش پوچ، شد.
با یک اشتباه!​