قاصدکــ کاربر انجمن سطح 12 ارسالیها 397 پسندها 5,238 امتیازها 21,413 مدالها 12 30/8/19 #1,771 roin1234 گفت دارم من از فراقش در دیده صد علامت راز دلم ندانی هست این سخن صداقت کلیک کنید تا باز شود... تو بادهی این جامی، تو میکنیام مسخر تو این منِ عاقل را مجنون میکنی آخر امضا : قاصدکــ
roin1234 گفت دارم من از فراقش در دیده صد علامت راز دلم ندانی هست این سخن صداقت کلیک کنید تا باز شود... تو بادهی این جامی، تو میکنیام مسخر تو این منِ عاقل را مجنون میکنی آخر
ش ش.م.ی.م فرهادی نویسنده ادبیات سطح 29 ارسالیها 1,691 پسندها 18,252 امتیازها 44,573 مدالها 23 30/8/19 #1,772 م.س.علیپور گفت تو بادهی این جامی، تو میکنیام مسخر تو این منِ عاقل را مجنون میکنی آخر کلیک کنید تا باز شود... رویای تو در سر دارم اما همه اش یک خواب است.. میشود بیدار کنی و بگویی اعجاب است؟ امضا : ش.م.ی.م فرهادی
م.س.علیپور گفت تو بادهی این جامی، تو میکنیام مسخر تو این منِ عاقل را مجنون میکنی آخر کلیک کنید تا باز شود... رویای تو در سر دارم اما همه اش یک خواب است.. میشود بیدار کنی و بگویی اعجاب است؟
قاصدکــ کاربر انجمن سطح 12 ارسالیها 397 پسندها 5,238 امتیازها 21,413 مدالها 12 30/8/19 #1,773 ش.م.ی.م فرهادی گفت رویای تو در سر دارم اما همه اش یک خواب است.. میشود بیدار کنی و بگویی اعجاب است؟ کلیک کنید تا باز شود... تو را دیدم و انفجار شعری رخ داد از آن روز مدام از تو سرودم دیگر امضا : قاصدکــ
ش.م.ی.م فرهادی گفت رویای تو در سر دارم اما همه اش یک خواب است.. میشود بیدار کنی و بگویی اعجاب است؟ کلیک کنید تا باز شود... تو را دیدم و انفجار شعری رخ داد از آن روز مدام از تو سرودم دیگر
ش ش.م.ی.م فرهادی نویسنده ادبیات سطح 29 ارسالیها 1,691 پسندها 18,252 امتیازها 44,573 مدالها 23 30/8/19 #1,774 م.س.علیپور گفت تو را دیدم و انفجار شعری رخ داد از آن روز مدام از تو سرودم دیگر کلیک کنید تا باز شود... راز تلخیست میان من و ایمان و خدا تا روم سجده کنم یاد تو آید به میان... امضا : ش.م.ی.م فرهادی
م.س.علیپور گفت تو را دیدم و انفجار شعری رخ داد از آن روز مدام از تو سرودم دیگر کلیک کنید تا باز شود... راز تلخیست میان من و ایمان و خدا تا روم سجده کنم یاد تو آید به میان...
قاصدکــ کاربر انجمن سطح 12 ارسالیها 397 پسندها 5,238 امتیازها 21,413 مدالها 12 30/8/19 #1,775 ش.م.ی.م فرهادی گفت راز تلخیست میان من و ایمان و خدا تا روم سجده کنم یاد تو آید به میان... کلیک کنید تا باز شود... نگرانی، تشویش، به دلم چنگ زد و من ضربانم به تسریع بیفتاد به بسامد امضا : قاصدکــ
ش.م.ی.م فرهادی گفت راز تلخیست میان من و ایمان و خدا تا روم سجده کنم یاد تو آید به میان... کلیک کنید تا باز شود... نگرانی، تشویش، به دلم چنگ زد و من ضربانم به تسریع بیفتاد به بسامد
ش ش.م.ی.م فرهادی نویسنده ادبیات سطح 29 ارسالیها 1,691 پسندها 18,252 امتیازها 44,573 مدالها 23 30/8/19 #1,776 م.س.علیپور گفت نگرانی، تشویش، به دلم چنگ زد و من ضربانم به تسریع بیفتاد به بسامد کلیک کنید تا باز شود... داد از دل عشاق به جا مانده ز عشق این قافله تا آخر عمر همه سرگردان است... امضا : ش.م.ی.م فرهادی
م.س.علیپور گفت نگرانی، تشویش، به دلم چنگ زد و من ضربانم به تسریع بیفتاد به بسامد کلیک کنید تا باز شود... داد از دل عشاق به جا مانده ز عشق این قافله تا آخر عمر همه سرگردان است...
قاصدکــ کاربر انجمن سطح 12 ارسالیها 397 پسندها 5,238 امتیازها 21,413 مدالها 12 30/8/19 #1,777 ش.م.ی.م فرهادی گفت داد از دل عشاق به جا مانده ز عشق این قافله تا آخر عمر همه سرگردان است... کلیک کنید تا باز شود... تو که رفتی خورشید هم چشم فرو بست چه غریبانه به سیاهی بدل شد سپیدهدم امضا : قاصدکــ
ش.م.ی.م فرهادی گفت داد از دل عشاق به جا مانده ز عشق این قافله تا آخر عمر همه سرگردان است... کلیک کنید تا باز شود... تو که رفتی خورشید هم چشم فرو بست چه غریبانه به سیاهی بدل شد سپیدهدم
ش ش.م.ی.م فرهادی نویسنده ادبیات سطح 29 ارسالیها 1,691 پسندها 18,252 امتیازها 44,573 مدالها 23 30/8/19 #1,778 م.س.علیپور گفت تو که رفتی خورشید هم چشم فرو بست چه غریبانه به سیاهی بدل شد سپیدهدم کلیک کنید تا باز شود... مردن را زندگی کردن بود کار تمام شهر... تو خواهی تیغ من باشی که هردم میزنی بر قهر؟ امضا : ش.م.ی.م فرهادی
م.س.علیپور گفت تو که رفتی خورشید هم چشم فرو بست چه غریبانه به سیاهی بدل شد سپیدهدم کلیک کنید تا باز شود... مردن را زندگی کردن بود کار تمام شهر... تو خواهی تیغ من باشی که هردم میزنی بر قهر؟
قاصدکــ کاربر انجمن سطح 12 ارسالیها 397 پسندها 5,238 امتیازها 21,413 مدالها 12 30/8/19 #1,779 ش.م.ی.م فرهادی گفت مردن را زندگی کردن بود کار تمام شهر... تو خواهی تیغ من باشی که هردم میزنی بر قهر؟ کلیک کنید تا باز شود... رخسارهی تو کشت مرا، بُرد مرا، در به درم اینجا به نزدم بیا، ای که تویی تاج سرم امضا : قاصدکــ
ش.م.ی.م فرهادی گفت مردن را زندگی کردن بود کار تمام شهر... تو خواهی تیغ من باشی که هردم میزنی بر قهر؟ کلیک کنید تا باز شود... رخسارهی تو کشت مرا، بُرد مرا، در به درم اینجا به نزدم بیا، ای که تویی تاج سرم
ش ش.م.ی.م فرهادی نویسنده ادبیات سطح 29 ارسالیها 1,691 پسندها 18,252 امتیازها 44,573 مدالها 23 30/8/19 #1,780 م.س.علیپور گفت رخسارهی تو کشت مرا، بُرد مرا، در به درم اینجا به نزدم بیا، ای که تویی تاج سرم کلیک کنید تا باز شود... میکنی هردم پریشان حال این درویش را... دست بردار از سر دیوانگان محبوب من امضا : ش.م.ی.م فرهادی
م.س.علیپور گفت رخسارهی تو کشت مرا، بُرد مرا، در به درم اینجا به نزدم بیا، ای که تویی تاج سرم کلیک کنید تا باز شود... میکنی هردم پریشان حال این درویش را... دست بردار از سر دیوانگان محبوب من