مشاعره مشاعره با اشعار خودمان

[EUROS]

در غروب خورشید در وقت شام
در سجود اسمان در وقت صبح
می کنم شکر خدا را هر زمان
تا که باشد ان خدا هم یارمان

 

[زینب میشی]

در غروب خورشید در وقت شام
در سجود اسمان در وقت صبح
می کنم شکر خدا را هر زمان
تا که باشد ان خدا هم یارمان

نام تو بردم و آتش زده ام بر جان خویش
همچو نوش دارویی بر جانم ولی چون نوش و نیش

 

[anna19]

شهد گل تو می خرابم کرد
این شهر خونه خرابم کرد

 

[زینب میشی]

دیده ام روی تو را یادم نرفت چشمان تو
من به چشمانت شدم عاشق فدای روی تو

 

[ش.م.ی.م فرهادی]

وانگه که به دیدار دلم راهی شوی
من به تنهایی تمام راه را هموار کنم...

 

[زینب میشی]

مهر تو پاینده باد ای نازنین
مهرت اندر دل من زیباترین

 

[ش.م.ی.م فرهادی]

نگهی بر من کنی این همه جان میمیرد..
اصلا بگذار همین بار شویم قاتل شهر...

 

[زینب میشی]

نگهی بر من کنی این همه جان میمیرد..
اصلا بگذار همین بار شویم قاتل شهر...

راوی عشق تو گشتم شاید
بر منِ بیچاره از لطف نگاهی کردی

 

[ش.م.ی.م فرهادی]

راوی عشق تو گشتم شاید
بر منِ بیچاره از لطف نگاهی کردی

یا بمان یا که نرو ! حرفی نیست
آنقدر مهر تو دارم که گذارم تو خود انتخاب کنی...

 

[زینب میشی]

یا بمان یا که نرو ! حرفی نیست
آنقدر مهر تو دارم که گذارم تو خود انتخاب کنی...

یاد تو آرامش روح من است
تو نباشی روز چون کابوس من است