***
بندِ دلم میدانی چرا پاره نمیشود؟
خیلی باریک شده است اما پاره نه!
وقتی افتادم از چشمانت و علاقهات شد برایِ دیگری، گره خورد به پلکهایِ زیبایت
حال همانجا خانه کردهام جانا
چندین سال است مابینِ پلکهایت اسیر گشتهام
گمانم دگر فهمیدی که چرا گویم.
پلک بر هم بزنی پاره شود بندِ دلم
من همانم که پی چشم تو جا افتاده!