• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

روی سایت دلنوشته‌ی عشق خنده‌دار نبود...! | I'M_MAHI کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Mahsa_rad
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 36
  • بازدیدها 2,544
  • کاربران تگ شده هیچ

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
14/4/20
ارسالی‌ها
3,497
پسندها
65,247
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
سطح
44
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
***
من چشم‌چران نیستم!
فقط نگاهم گاهی درگیر چهره‌ات می‌شود... !
درگیر چهره‌ی تخس و سرد و مسکوتِ تو!

 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Mahsa_rad

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
14/4/20
ارسالی‌ها
3,497
پسندها
65,247
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
سطح
44
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
***
عقلم قد نمی‌داد... ‌.
فقط منتظرش بودم!
با خود می‌گفتم امروز که ببینمش، لبخند می‌زند!
فقط نمی‌دانم چه شد در من... ‌.
به خود آمدم و دیدم، نه او خنده زند بر من!
نه من خنده زنَم بر چیزی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Mahsa_rad

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
14/4/20
ارسالی‌ها
3,497
پسندها
65,247
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
سطح
44
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
***
می‌ترسم در خلوتِ مادر و دختریِ‌مان رسوا شوم!
اگر مادر بفهمد که دخترِ بزرگش عاشق شده، چه‌ می‌کند... ‌؟
یقیناً مَرا باور نخواهد کرد... .
چرا که من، عاشقِ چَشمانِ آبیِ دریایی‌‌ات شده‌ام؛
نه آن‌همه چیزی که در دست داری.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Mahsa_rad

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
14/4/20
ارسالی‌ها
3,497
پسندها
65,247
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
سطح
44
 
  • نویسنده موضوع
  • #14
***
اولین نگاه‌هایت را هرگز، تا زمانِ مرگ فراموش نخواهم کرد!
چرا که مدتی بعد مرا از یاد بردی... .
دیگر نگاه نکردی... دیگر صدا نزدی... دیگر شیفته نگاهم نکردی... ‌!
اصلاً بیا باز‌گردیم! من هوس کرده‌ام بچگی‌مان را دوباره ببینم.
آن زمان‌ها که مرا در آغوشت، دورتادورِ حیاط می‌چرخاندی... .
چه شد فراموشم کردی؟ عشق خنده‌دار نبود... ‌؟

 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Mahsa_rad

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
14/4/20
ارسالی‌ها
3,497
پسندها
65,247
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
سطح
44
 
  • نویسنده موضوع
  • #15
***
جدیداً به یادِ خنده‌هایم اَشک می‌ریزم... .
خدایا؟ منِ خندان را چه به عشق؟
چرا کاری نکردی... ؟
تا عاشق نشوم؟ و چرا عشق را خنده‌دار نیافریدی؟

 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Mahsa_rad

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
14/4/20
ارسالی‌ها
3,497
پسندها
65,247
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
سطح
44
 
  • نویسنده موضوع
  • #16
***
روزی می‌رسد که می‌خندم... ‌!
اما... بی تو و بدونِ نوازش‌ها و صوتِ صدای تو!
چرا خنده نزدیم بر هم، عشقِ من؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Mahsa_rad

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
14/4/20
ارسالی‌ها
3,497
پسندها
65,247
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
سطح
44
 
  • نویسنده موضوع
  • #17
***
امشب دلم شدیداً تخس شده است... .
هوایت را طلب می‌کند! اجازه دارم عطرت را استفاده کنم؟
آه، بی‌اجازه بود... خریدنِ عطرِ گران‌ قیمتت را می‌گویم!
ولی می‌ارزید به تمامِ بو کشیدن‌هایم... .
در تمامِ شب‌های سردم، اندکی عطرِ تو!
روی بالشتِ خیسم می‌زدم و تا صبح در وجودت غلت می‌خوردم... !
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Mahsa_rad

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
14/4/20
ارسالی‌ها
3,497
پسندها
65,247
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
سطح
44
 
  • نویسنده موضوع
  • #18
***
دلم می‌خواهد بیایی و لبخند بزنی... .
مثلِ قدیم‌ها که وقتی می‌آمدی، آویزانِ گردنت می‌شدم.
چه سخت شده!
این روزهایم را می‌گویم که خبرِ خواستگاری رفتن‌هایت از هر طرف به گوشم می‌رسد... .
از شرمِ نگاهم نفهمیدی دوستت دارم؟
نفهمیدی عشق خنده‌دار نبود که من دیگر نخندیدم؟
لعنت بر چشمانِ عاشق کُشَت... !
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Mahsa_rad

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
14/4/20
ارسالی‌ها
3,497
پسندها
65,247
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
سطح
44
 
  • نویسنده موضوع
  • #19
***
بیا باهم کمی حرف بزنیم... .
آخرین‌بار که با یکدیگر صحبت کردیم فقط انتقاد بود!
انتقاد‌های تو، از منی که عاشقانه خودم را برایت پاک نگه‌ داشته‌ام و منتظرم روزی بالأخره مرا ببینی؛
آن اوایل که بود... !
شیفته نگاه می‌کردی! خیره می‌شدی و لبخند می‌زدی!
امّا حالا... چه شد که به یک‌باره مرا رنجاندی؟
صبر کردی عاشقِ وجودت بشوم و بروی؟
چرا با من چنین کردی؟
تو که می‌دانستی بعد از لبخندت به من، دیگر نخندیدم!
چرا من را شیفته‌تر کردی؟ آخر عشق که خنده‌دار نبود!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Mahsa_rad

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
14/4/20
ارسالی‌ها
3,497
پسندها
65,247
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
سطح
44
 
  • نویسنده موضوع
  • #20
***
جدیداً کمتر درگیرت می‌شوم... .
کمتر برایت گریه می‌کنم... .
و کمتر خودم را به یاد دارم... !
چرا که من با خنده‌هایم زندگی می‌کردم و عشق، خنده‌دار نبود... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Mahsa_rad

موضوعات مشابه

عقب
بالا