***
دل،
سیاهچالهی زمانیست در اعماق وجودم.
غرقم...
در دنیایِ پرتلاطم غم.
غرقم...
در افکارم، در تصویری از آینده.
غرقم...
در خودم و خودم غرق در هیچ و همهچیز.
پروردگارا!
بیش از هر چیز میخواهمش، غمِ دل، اجازه بیرون رفتنش از دلم نمیدهد؛
اما ترسِ ذهن راه فرار میطلبد.
تو بگو مرا،
زندگی را به کدامین صفحه ورق زنم.
من معلق در خیابان سردم، سر من شانهای محکم در ورق بعدی میخواهد.