متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مجموعه دلنوشته‌ شرم کنید! | ستاره لطفی نویسنده انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

S.LOTFI

نویسنده افتخاری
سطح
37
 
ارسالی‌ها
5,240
پسندها
31,593
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #1
به نام خدا

نام مجموعه: شرم کنید!
نام نویسنده: ستاره لطفی
ویراستار: N E G A R
تگ: محبوب
مقدمه:
تمامی‌تان یک مشت خطاکار هستید که سر خود را زیر برف نموده‌اید؛

نقاب شرم را بر روی پوسته‌ی بی‌حیایی کشیده‌اید و نمی‌خواهید بفهمید با این یاوه‌گویی‌ها به جایی نمی‌رسید!
اندکی افکارتان را رشد دهید در این جامعه‌ی بسی ویران.

شرم کنید.jeld.jpg
*این دلنوشته اختصاصی انجمن یک رمان است و فقط همین‌جا تایپ می‌شود.
*این دلنوشته نه عاشقانه هست و نه تراژدیک، این دلنوشته از دل پر یک انسان میگه و بس!
*هر دلنوشته محتوی متفاوتی دارد.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : S.LOTFI

GHAZAL NAROUEI

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,057
پسندها
55,667
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
19
  • #2
•| بسم رب القلم |•

آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...

614507_55d8129b2b3bd338171f79aeb97b64bc.jpg


نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.

خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : GHAZAL NAROUEI

S.LOTFI

نویسنده افتخاری
سطح
37
 
ارسالی‌ها
5,240
پسندها
31,593
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #3
***
«جای شیفتگی نبود، تمامشان خنجر زدند بر احساساتمان!»
نمی‌دانم چرا شمایی که ذهنتان جا مانده‌ است، برای چه حق نظر دارید؟
البته هزاران درود بر شرف گذشته!
در زمان فعلی که شما غرق در خرافات و جهل و نادانی هستید،
تیشه می‌زنید به ریشه‌ی نسل جدیدتان!
به گفته‌ی شما آبرو حکم می‌کند بر احساس و تمامی عاشقان باید چنگ بزنند بر گلوی احساسشان، نکند آبرو خدشه بردارد و دهان یک مشت یاوه‌گوی باز شود!
پا بر روی دند‌ه‌ی عقب گذاشته‌اید و می‌شتافید به سوی نادانی.
در جامعه‌ای که عشق منفور و بد نام، نامیده شده است،
جای زیستن نیست! عشق همان دارایی است که قوت می‌بخشد به عمق جانت...
و حال با گفته‌ی چند یاوه‌گوی خرافات پسند،
نامش بد شده است!
دوست عزیزی را دیدم!
با جهل و نادانی تمام،
عشق را منفور...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : S.LOTFI

S.LOTFI

نویسنده افتخاری
سطح
37
 
ارسالی‌ها
5,240
پسندها
31,593
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #4

***
«نمی‌خواهند بفهمند»
رسوایی یعنی چه؟!
از نظر شما،
فرو ریختن آبروی یک دختر
یعنی عاشق شدن او؟!
خودتان را زنده به گور کنید!
تقاضا دارم،
خود را در گور انداخته و اندکی خاک بر روی خود بریزید!
جای شما، در همان دنیای دیگری‌ست که با ندانستن‌هایتان،
برای خود ساخته‌اید!
کم‌کم،
احساس می‌کنم یک عده هستیم که می‌خوریم،
می‌خوابیم و خطاگویی می‌کنیم... .
خداوند آفرید دختر را،
برای عاشق شدن...
برای عشق ورزیدن،
برای اینکه دنیا غرق مهربانی شود؛
نه آنکه با اندکی نادانی سر دختران را زیر خاک فرو کنید و حق حرف زدن به آن‌ها ندهید!
دخترهای سرزمین ما،
حق دارند!
حق احساس این حس را،
به خود بیایید و سد راهشان نشوید...
به راستی که به کل،
افکارتان شست‌وشو داده شده است!

 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : S.LOTFI

S.LOTFI

نویسنده افتخاری
سطح
37
 
ارسالی‌ها
5,240
پسندها
31,593
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #5

***
جالب‌تر از هرچیزی؛
این است که ما به مرور زمان همه‌ چیز را می‌پذیریم و با جان و دل
آن را قبول می‌کنیم!
به نحوه‌ای آن را به خود تحمیل می‌کنیم!
امان از اینکه ادامه‌ی خود را می‌سوزانیم و باد هوا می‌کنیم.
قانون اول را در مغز خود حک کنید:
«شما خودتان هستید! حرف زور را نپذیرید، در دهانشان بکوبید!»
آری!
کمی به اوضاع‌تان شرم کنید و به خود بیایید،
باورها و عقایدهای غلط را دور بیندازید...
و با خود تکرار کنید:
- «ملت من، جلوی رشد مرا نمی‌گیرد.»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : S.LOTFI

S.LOTFI

نویسنده افتخاری
سطح
37
 
ارسالی‌ها
5,240
پسندها
31,593
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #6

***
چه امیدی است،
وقتی که به جای اینکه برای زندگی حال تلاش کنیم و بدانیم چطور از آن استفاده کنیم؛
در حال جمع کردن توشه برای قیامتیم.
اسف‌بار است!
ما از فردایمان خبری نداریم
و دل‌خوش به دنیای پس از مرگ هستیم.
دوست عزیز من،
کمی مغزت را پرورش بده!
اول به دنیای الانت تفکر کن،
و سپس باورهای دروغ را بر ذهنت حاکم نکن!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : S.LOTFI

S.LOTFI

نویسنده افتخاری
سطح
37
 
ارسالی‌ها
5,240
پسندها
31,593
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #7
***
«خزان غم رمیده در حالم،
ای خدا من به گرفتاری دچارم»
در مابین سلول‌های تاریک مغزم؛
چیزی شبیه بر هیچ قدم می‌زند.
هیاهویی بزرگ،
در لابه لای کوچه‌های افکارم می‌وزد و صدای خش‌خش شاخه‌های خشک
به گوش می‌رسد.
جان درد!
آری جانم درد می‌کند،
برای چه؟!
برای چه قرص جان دردی نیست که تسکین بدهد دردم را ؟
آه بر من!
امروز خبری سهمگین و ویران کننده‌ای را شنیدم...
تیتر روزنامه‌ها شده بود!
«دختری که تحملش سر آمد و دست به خودکشی زد!»
ای داد بر من
مردمانم خود را زنده به گور می‌کنند!
تحمل!
صبر!
نمی‌دانم کجا رفته‌اند،
فقط می‌دانم که هم‌جنس‌‌هایم دیگر جان خود را دوست ندارند؛
اوضاع به قدری خراب است که گاهی
وقتی خود را میان این همه مغز فرسوده تصور می‌کنی؛
دلت میخواهد سر به بیابان بگذاری!
زندگی‌ای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : S.LOTFI

S.LOTFI

نویسنده افتخاری
سطح
37
 
ارسالی‌ها
5,240
پسندها
31,593
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #8
***
«زندگی ضربه می‌زند!»
بارها و بارها شده مشتی از سوی زندگی در دهانمان کوبیده شود!
در دام بی‌افتیم و در قعر نادانی دست و پنجه نرم کنیم.
هزاران‌ بار شده خطایی کنیم و تاوان آن را با تلخ گذشتن ثانیه‌های ساعت پس دهیم!
اما یک بار نشده از این حماقت محض دست برداریم و کمی شاخک‌هایمان را تکان دهیم...
همیشه از وضع بحرانی‌مان شرم نمی‌کنیم و هرچقدر زندگی سنگ جلوی پایمان بی‌اندازد،
باز هم با پررویی حماقت قبل را تکرار می‌کنیم.
به نظر من؛
یک عده هستیم که فقط برای بدبختی دست و پا می‌زنیم و به یکدیگر تنه می‌زنیم!
و روز به روز بیچاره‌تر می‌شویم.
از طرفی هم لعنت بر حیات می‌فرستیم و آن را منفور می‌دانیم...
برای بدبختی‌های بی‌انتهایش.
غافل از اینکه عیب بر روی جان ما حک شده و نمی‌توانیم خود را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : S.LOTFI

S.LOTFI

نویسنده افتخاری
سطح
37
 
ارسالی‌ها
5,240
پسندها
31,593
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #9
***
سلول به سلول،
از رج به رج آرزوهایم
خون فواره می‌کنند!
زمین و زمان،
ثانیه و ساعت،
ایستاده و ای داد بر جماعت!
عوامی هستیم از جنس تیغ،
می‌خراشیم آرزوها را با جیغ!
همه بد ذات و خودخواه؛
زمانه شده بازیچه‌ی ما... .
مردمان سرزمینم
می‌زنند بر شانه‌ی هم
و شرم نمی‌کنند!
می‌ستانیم جان آرزوهای یکدیگر را،
نمانده مردانگی و دلی خیرخواه.
همه از یک جنس هستیم...
اما بدخواه!
بشر همه از منند!
اما مانع منند...
حسودان قدعلم کرده‌اند،
انسانیت پا برهنه می‌شتافتد به دور دست‌ها... .
 
آخرین ویرایش
امضا : S.LOTFI

S.LOTFI

نویسنده افتخاری
سطح
37
 
ارسالی‌ها
5,240
پسندها
31,593
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #10
***
سخنی نمانده برای گفتن
همه زخم جان یکدیگریم!
می‌گویند از درد بمیر،
جان ده و آب شو،
اما سفره‌ی دل بی‌قرارت را برای رفیق باز نکن؛
که بدجور ضربه‌اش را می‌خوری و خرد می‌شوی!
اعتماد به آدمیزاد...
مانند این است که قبر خود را بکنی و قدری خاک روی خود بریزی!
انسان اگر قابل اعتماد بود،
به این زودی پس نمی‌کشید!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : S.LOTFI
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا