مجموعه دلنوشته‌ شرم کنید! | ستاره لطفی نویسنده انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

SETAREH LOTFI

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
13/7/19
ارسالی‌ها
5,202
پسندها
31,431
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • #21

***
و شاید درک ما از زندگی درست نبود!
شاید باید خوب می‌ماندیم برای همیشه، اما نماندیم...
شاید نباید لبخندهایمان را دریغ می‌کردیم، اما کردیم...
دل شکستن کمی دور از باور بود، اما شکستیم...
هزاران شاید که در مغزم، ردیف می‌شوند و با یک پلک زدن
ماشه کشیده می‌شود!
ما باید خوب می‌ماندیم،
نباید در انتهای آمدن‌هایمان، یک رفتن می‌چسباندیم...
و اما شاید ما انسان نیستیم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

SETAREH LOTFI

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
13/7/19
ارسالی‌ها
5,202
پسندها
31,431
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • #22

***
«و اما آهسته و نرم‌نرمک، به این نتیجه رسیده‌ام که هیچ‌کس جز خودت؛ برایت نمی‌ماند.»
تمام من را من می‌فهمد.
درد من را من تسکین می‌دهد.
تو و هزاران نفر از جنس تو، باز هم برای جسم من از تیغند.
فکری که آلوده به منفعت خود است را،نمی‌خواهم برای التیام زخم‌هایم!
و اما خود من نیز به هیچ‌کس خوبی نمی‌کنم!
منی که به فکر جان خود هستم را چه باک از بی‌جانی هزاران کس و اما ما برای چه شرم نمی‌کنیم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

SETAREH LOTFI

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
13/7/19
ارسالی‌ها
5,202
پسندها
31,431
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • #23
***
بانگ فریاد کودکان
جانم را به موازات مرگ می‌کشاند.
دلشوره‌ای کشنده مرا در بر گرفته.
آینده‌ای که شبیه پایان است،
انتظار ما را می‌کشد!
دل‌نگرانی فرزندهایمان برای آینده؛
خدشه‌ای است بر روی قلبم.
می‌خواهم دهان بگشایم و از امیدواری دم بزنم؛
اما از هر جهت که فکر می‌کنم...
در آینده‌ای نزدیک، همه در هم می‌لولیم برای تکه‌ای نان و این دهان مرا می‌بندد که از امید، سخنی نگویم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

SETAREH LOTFI

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
13/7/19
ارسالی‌ها
5,202
پسندها
31,431
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • #24
***
آه بر من! آه بر تو!
در مبهم‌ترین نقطه‌ی تاریخ و جهان دل باختیم.
جایی که هیچ‌کس معنای عشق را درک نمی‌کند، جای مهر ورزیدن نیست!
در ناحیه‌ای که آدمیزادی برای عشق تلاش نکند و او را به تمسخر بگیرد،
جای زیستن نیست.
دیدارها محدود باشد، رسیدن احتمالی باشد، را*بطه مخفی باشد... .
آه بر من! ما زندانی هستیم یا مجرم‌؟!
جای من و تو این‌جا نبود.
زندگی ما کمی دور از باور بود.
مردمان من با نفرت دو عاشق را به تماشا می‌نشینند؛
و اما با اشتیاق یاوه‌گویی می‌کنند!
آه و هزاران ناله... برویم از این دیار؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

SETAREH LOTFI

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
13/7/19
ارسالی‌ها
5,202
پسندها
31,431
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • #25
***
مهربان بودیم از هر جانوری نیش خوردیم.
همیشه بودیم از خود گذشتیم خود نخوردیم و به آن‌ها دادیم!
اما جواب از خودگذشتگی ما چه بود؟!
نمک‌نشناسی‌ای بیش نبود!
از آن زمان به بعد؛ آموختم بد بمان و موفق شو.
در ذهن من حک شد که برای کسی بیشتر از ظرفیتش خوب نباشم!
چرا که انسان‌ها ظرفیت ندارند و رو دل می‌کنند!
از آن زمان؛ من یک انسان شرم‌آور شدم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

SETAREH LOTFI

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
13/7/19
ارسالی‌ها
5,202
پسندها
31,431
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • #26
***
زندگی را باری دگر به تماشا می‌نشینم.
هیچ‌کدام از نمی‌توانیم آینده را تشخیص بدهیم؛
اما می‌توانیم در همین لحظه دهان بگشاییم و کاری کنیم!
اما هیچ یک از ما حرکتی نمی‌کند.
یک بزدلی در تمام ما می‌رقصد.
هیچ یک از ما توان این را نداریم که برای زندگی خود بجنگیم.
من زندگی را باری دگر برای جانی دگر می‌خواهم.
منِ بی‌جان در لابه‌لای این زندگی پوست انداخته‌ام و جان باخته‌ام.
من اگر فریاد نکشم تمامی آرزوهایم نابود می‌شود.
من انسانم!
حق زندگی دارم...
من نمی‌خواهم خفه باشم!
مرا در نطفه خاموش کرده‌اند.
اما باری دگر من فریاد می‌کشم و از این حماقت رهایی می‌یابم.
آری!
آن روز دیر نیست که من طعم زندگی را می‌چشم و به مشکلاتی که مرا اسیر کرده بودند؛ پوزخند می‌زنم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

SETAREH LOTFI

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
13/7/19
ارسالی‌ها
5,202
پسندها
31,431
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • #27
***
جامعه‌مان در هاله‌ای از سیاهی دنیوی مدفون شده!
جان باختگان نه برای مال بلکه برای جان؛
سر به تیزی تیغ مشکلات می‌دهند... .
امشب را با نونِ خالی از نان سر به بالین می‌گذارند؛ فردا را چه کنند؟!
ویروسی که گریبان همه را گرفته‌است
به این آسانی‌ها دست بردار نیست و می‌خواهد همه را در سیاهی مطلق گم کند!
نفس‌گیر است زندگی...
اگر مردمان من دست به دست هم بدهند ما به این غروب غم‌انگیز پایان می‌دهیم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

SETAREH LOTFI

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
13/7/19
ارسالی‌ها
5,202
پسندها
31,431
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • #28

***
روزی از روزگاران زندگی...
من می‌خندم!
آزادانه می‌گردم...
آینده‌ام دیگر تیره و تار نیست!
آن روز را، من با شجاعت خود برای «خود» می‌سازم!

ستاره لطفی
پایان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

HAKIMEH.MZ

مدیر بازنشسته ادبیات
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
8/4/21
ارسالی‌ها
3,504
پسندها
27,922
امتیازها
58,173
مدال‌ها
27
سن
23
سطح
29
 
  • #29
-5852433943926781786_120.jpg
 
امضا : HAKIMEH.MZ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا