متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مجموعه دلنوشته‌ شرم کنید! | ستاره لطفی نویسنده انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

S.LOTFI

نویسنده افتخاری
سطح
37
 
ارسالی‌ها
5,240
پسندها
31,593
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #11
***
«اشک‌هایم رگبار کلماتی است که قلبم نتوانست آن‌ها را به زبان بیاورد!»
ما کجاییم؟!
ما درست در مابین مرز مرگ و فقر
ایستاده‌ایم.
گردباد بدبختی؛
می‌وزد و سیلی می‌زند بر صورتمان!
ما اختیار از دست داده‌ایم و می‌لرزیم مانند بید...
چاره‌ای کن ای جسم ناچار
از هر طرف می‌زنند به تو یک زخم نابکار!
شده دیده ببندی به روی زمانه‌ای که دشمن توست؟
این منم با چشمانی بسته و طوفانی در ذهن... .
نمانده رسم وفاداری،
دیده باز نمی‌کنم!
می‌خورم زخم از طرف همان دوست نالوتی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : S.LOTFI

S.LOTFI

نویسنده افتخاری
سطح
37
 
ارسالی‌ها
5,240
پسندها
31,593
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #12
***
نفست را در سینه حبس می‌کنی و قدری اکسیژن را از ریه‌هایت منع می‌کنی...
اوایل به سهولت می‌گذرد!
اما
هرچقدر که تیک‌تاک عقربه‌ها می‌گذرد
جانت سر می‌آید و کل بدنت تمنای نفس کشیدن می‌کند!
و این یعنی به مرور،
نفس نکشیدن برایت دشوار می‌شود...
حیات هم همین‌گونه است!
طفلی هستیم بی‌بهانه،
می‌گذرانیم زندگی‌مان را در آشیانه,
رشد می‌کنیم و می‌شویم بزرگ‌تر
و اما رسوای زمانه!
همین‌که زمان مانند تیری رها شده از کمان بگذرد
زندگی تو را دل‌آشفته می‌‌کند و سایش می‌دهد جانت را...
ماییم که بی‌هیچ دغدغه‌ای؛
برای بزرگ شدن تلاش می‌کنیم
و اما نمی‌دانیم که چیزی جز عذاب ندارد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : S.LOTFI

S.LOTFI

نویسنده افتخاری
سطح
37
 
ارسالی‌ها
5,240
پسندها
31,593
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #13
***
«بد ذاتی، اندرون ما می‌رقصد!»
شرم کنید!
روا نیست این حجم از بی‌حیایی شما
که این‌چنین می‌شکنید قلبی شیشه‌ای را... .
دنیای من
لبریز از سیاهی محضی است که از انسان‌ها نشأت گرفته است!
غرق شده‌ایم در هاله‌ای سیاه
گم شده‌ایم در غریبی‌ای ناآشنا... .
این ما هستیم؟!
همان اشرف مخلوقات!
آه... .
نه!
ما به همدیگر تنه می‌زنیم،
چشم خوشبختی یکدیگر را نداریم!
رفاقت...
نمانده،
اثری از رفاقت در این زمانه نمانده!
رها شده‌ایم در خلسه‌ای مملو از بدجنسی و از دست داده‌ایم مردانگی‌مان را... .
جامعه‌ی من؛
به یکدیگر کمک نمی‌کنند! بلکه تیغند بر جان!

 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : S.LOTFI

S.LOTFI

نویسنده افتخاری
سطح
37
 
ارسالی‌ها
5,240
پسندها
31,593
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #14
***
می‌گفت حکایت مانند آدمی گرسنه است
تا وقتی که شکمش خالی است و در تنگ
برای رسیدن به غذا تلاش میکند و می‌کوشد...
اما همینکه به خواسته‌اش می‌رسد و سیر می‌شود؛
حالش از غذا بهم می‌خورد!
عشق هم همین است،
برای او تلاش میکنی و عاقبت که دل تشنه‌ات سیرآب شد، او را پس می‌زنی!
به گمانم او یک بی‌شعور بی‌منطق بود...
حتی آدمی هم بعد از دو ساعت باز محتاج غذا می‌شود!
چه برسد به عشق،
عشق که جای خود را دارد.
میخواستم بگویم...
تا ابد محتاج تو خواهم ماند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : S.LOTFI

S.LOTFI

نویسنده افتخاری
سطح
37
 
ارسالی‌ها
5,240
پسندها
31,593
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #15
***
«قضاوت!»
اولین چیزی که بر روی زندگی ما سایه‌ای سیاه افکنده، قضاوت است!
پا بر روی احساسات یکدیگر می‌گذاریم و با جهالت تمام
شخصیت همدیگر را زیر ذره‌بین قرار می‌دهیم... .
بی‌آنکه بفهمیم قضاوت نابه‌جا، تاوان دارد!
وقتی که از اندرون هم خبر نداریم، بهتر است زیپ دهانمان را بکشیم و حرف‌های اشتباه را به زبان نیاوریم و شخصیتی را لکه‌دار نکنیم...!
و اما امروزه، مردمان من بی‌آنکه از کسی خبر داشته باشند؛
او را مورد قضاوت‌های سمی قرار می‌دهند و اصل او را لطمه دار می‌کنند... .
بهتر است کمی چشمانمان را باز کنیم
بفهمیم هرآنچه را که برای مردم می‌بینیم،
روزی به خودمان برمی‌گردد... .
پس در این مسیر ناهموار، زیباتر فکر کنیم و ببینیم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : S.LOTFI

S.LOTFI

نویسنده افتخاری
سطح
37
 
ارسالی‌ها
5,240
پسندها
31,593
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #16
***
فردای من بازتاب افکار امروز من است!
روشن‌تر می‌اندیشم،
زیباتر زندگی را می‌گذرانم...
دنیایی که مردمانش اینگونه شانه بر شانه‌ی هم می‌زنند؛
ارزش ندارد آن را بر کام خود تلخ‌تر کنیم!
و اما مابین این احساسات فوران کرده
من انتظارم را می‌کشم و یاد می‌گیرم برای شیرین کامی خود،
از کسی انتظار نداشته باشم!
من به تنهایی،
گوشه‌ای می‌نشینم و بی‌توجه به موجوداتی به نام «انسان»،
زندگی خود را رقم می‌زنم... .
زیباست!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : S.LOTFI

S.LOTFI

نویسنده افتخاری
سطح
37
 
ارسالی‌ها
5,240
پسندها
31,593
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #17
***
«یک نفر در این شب تار،
دلش گرفته از هر دردی...
و اما دیگری می‌خندد از هر دری!»
و درست بود که بی‌عیب و نقص نبود نسل آدمیزادها
اما دل شکستن کمی دور از ذهن بود!
خطایی که امروزه همه به آن مبتلا هستند.
شیشه‌ی دل یک دیگر را می‌شکنند و اعتنا نمی‌کنند!
حرف‌ها قدرت دارند،
عمل‌ها هم همین‌طور
و اما انسان‌ها شرم نمی‌کنند... .
حرف می‌زنند و آن آوای سهمگینی که از لب خارج شده؛
سیلی می‌زند بر صورت دیگری!
کجا این‌چنین شتابان اشرف مخلوقات؟!
کمی انسانیت آرزوست!

 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : S.LOTFI

S.LOTFI

نویسنده افتخاری
سطح
37
 
ارسالی‌ها
5,240
پسندها
31,593
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #18

***
بهتر است همه دستی به زندگیمان بکشیم.
کافی‌ست حقارت،
باید خاک‌ها را از روی افکار خود بتکانیم و ذره‌ای جهان را ببینیم.
عینک تیرگی را از چشم برداریم و در برخورد با انسان‌ها، اهمیت بیشتری بدهیم...
هرچه می‌کشیم، از هم‌نیشینی غلط است و به هرچه که می‌اندیشیم، تاثیر منفی آن است!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : S.LOTFI

S.LOTFI

نویسنده افتخاری
سطح
37
 
ارسالی‌ها
5,240
پسندها
31,593
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #19
***
در پس احساس‌های گوناگونمان،
عشق را محترم بدانیم!
و اما اندکی درک نخواهیم داشت که معنای این جمله را تحلیل کنیم... .
مانند همه چیز
عادی از این نوشته هم رد می‌شویم و تنها در این میان
عشق است که بی‌حرمت می‌شود!
خواهم رفت از دیاری که مهر؛
بازیچه‌ی آدمیزادی است!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : S.LOTFI

S.LOTFI

نویسنده افتخاری
سطح
37
 
ارسالی‌ها
5,240
پسندها
31,593
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #20
***
مهربان باشیم
نیم‌خط نوشته‌ای که هیچ جای دنیا را در بر نمی‌گیرد؛
اما اثر او می‌تواند یک جهان را سست کند!
بهتر است کمی مهربان‌تر باشیم،
به جای سرزنش آغوش بگشایم و لبخندی مزین لب‌هایمان کنیم!
چه بسا که نسل آدمیزادی
در حال منقرض شدن است و دست من به کجای جهان بند است که کمی درس انسانیت یاد بدهم؟!
من فقط می‌توانم فریاد بکشم که مهربان باشید!
مهربان‌تر...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : S.LOTFI
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا