.MOON. کاربر سایت کاربر حرفهای تاریخ ثبتنام 6/8/22 ارسالیها 1,965 پسندها 4,747 امتیازها 28,973 مدالها 17 سطح 14 28/3/24 #31 در آغوشاش کِشَد و میدانست آنگاه چون بهمنی فرو میریزد و میخواست به آغوشام پناه آورد؛ ناماش برف بود امضا : .MOON.
در آغوشاش کِشَد و میدانست آنگاه چون بهمنی فرو میریزد و میخواست به آغوشام پناه آورد؛ ناماش برف بود
ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ کاربر حرفهای کاربر حرفهای تاریخ ثبتنام 1/9/23 ارسالیها 2,557 پسندها 21,162 امتیازها 48,373 مدالها 34 سطح 31 2/6/24 #32 فلورا. گفت در آغوشاش کِشَد و میدانست آنگاه چون بهمنی فرو میریزد و میخواست به آغوشام پناه آورد؛ ناماش برف بود کلیک کنید تا باز شود... در روزی بزرگ، به تو میرسم، به شانه تو دست میزنم، که به پسنگری و ببینی که نمیخندم!
فلورا. گفت در آغوشاش کِشَد و میدانست آنگاه چون بهمنی فرو میریزد و میخواست به آغوشام پناه آورد؛ ناماش برف بود کلیک کنید تا باز شود... در روزی بزرگ، به تو میرسم، به شانه تو دست میزنم، که به پسنگری و ببینی که نمیخندم!
A Arjmand مدیر بازنشستهی آیین و میراث مدیر بازنشسته تاریخ ثبتنام 30/9/20 ارسالیها 3,782 پسندها 5,000 امتیازها 35,773 مدالها 20 سطح 15 5/6/24 #33 Delaram*☆♡ گفت در روزی بزرگ، به تو میرسم، به شانه تو دست میزنم، که به پسنگری و ببینی که نمیخندم! کلیک کنید تا باز شود... میخواستم کجا رسید کنار این همه هرزابها که سفر میکنند و برق میزنند که برق میزنند در قلبِ علفها ناپدید… امضا : Arjmand
Delaram*☆♡ گفت در روزی بزرگ، به تو میرسم، به شانه تو دست میزنم، که به پسنگری و ببینی که نمیخندم! کلیک کنید تا باز شود... میخواستم کجا رسید کنار این همه هرزابها که سفر میکنند و برق میزنند که برق میزنند در قلبِ علفها ناپدید…
ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ کاربر حرفهای کاربر حرفهای تاریخ ثبتنام 1/9/23 ارسالیها 2,557 پسندها 21,162 امتیازها 48,373 مدالها 34 سطح 31 7/6/24 #34 Arjmand گفت میخواستم کجا رسید کنار این همه هرزابها که سفر میکنند و برق میزنند که برق میزنند در قلبِ علفها ناپدید… کلیک کنید تا باز شود... دودِ دل تا برآوَرَد شبنم، از نظر رفت و یادِ غنچه نماند. شُکْرُلله که از صفای اِرَم سَمَری ماند و لیلهُالقَمَری.
Arjmand گفت میخواستم کجا رسید کنار این همه هرزابها که سفر میکنند و برق میزنند که برق میزنند در قلبِ علفها ناپدید… کلیک کنید تا باز شود... دودِ دل تا برآوَرَد شبنم، از نظر رفت و یادِ غنچه نماند. شُکْرُلله که از صفای اِرَم سَمَری ماند و لیلهُالقَمَری.
m.sina کاربر سایت کاربر خبره تاریخ ثبتنام 10/8/20 ارسالیها 3,577 پسندها 7,191 امتیازها 35,773 مدالها 16 سطح 14 24/6/24 #35 Delaram*☆♡ گفت دودِ دل تا برآوَرَد شبنم، از نظر رفت و یادِ غنچه نماند. شُکْرُلله که از صفای اِرَم سَمَری ماند و لیلهُالقَمَری. کلیک کنید تا باز شود... یکی انتحار کرد و یکی گریست در بامداد فلج که حرکت صندلی چرخدار صدای خروس بود، و ماهیان حوض از فرط اندوه به روی آب آمدند امضا : m.sina
Delaram*☆♡ گفت دودِ دل تا برآوَرَد شبنم، از نظر رفت و یادِ غنچه نماند. شُکْرُلله که از صفای اِرَم سَمَری ماند و لیلهُالقَمَری. کلیک کنید تا باز شود... یکی انتحار کرد و یکی گریست در بامداد فلج که حرکت صندلی چرخدار صدای خروس بود، و ماهیان حوض از فرط اندوه به روی آب آمدند
ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ کاربر حرفهای کاربر حرفهای تاریخ ثبتنام 1/9/23 ارسالیها 2,557 پسندها 21,162 امتیازها 48,373 مدالها 34 سطح 31 7/7/24 #36 m.sina گفت یکی انتحار کرد و یکی گریست در بامداد فلج که حرکت صندلی چرخدار صدای خروس بود، و ماهیان حوض از فرط اندوه به روی آب آمدند کلیک کنید تا باز شود... شهرِ مجازی در مهِ عَنّابیی صبحی زمستانی. روی پلِ خواجو روانْ جمعیّتی بی همهمه: باور نمیکردم اَجَلْ ناکار کردهست این همه.
m.sina گفت یکی انتحار کرد و یکی گریست در بامداد فلج که حرکت صندلی چرخدار صدای خروس بود، و ماهیان حوض از فرط اندوه به روی آب آمدند کلیک کنید تا باز شود... شهرِ مجازی در مهِ عَنّابیی صبحی زمستانی. روی پلِ خواجو روانْ جمعیّتی بی همهمه: باور نمیکردم اَجَلْ ناکار کردهست این همه.
m.sina کاربر سایت کاربر خبره تاریخ ثبتنام 10/8/20 ارسالیها 3,577 پسندها 7,191 امتیازها 35,773 مدالها 16 سطح 14 11/7/24 #37 Delaram*☆♡ گفت شهرِ مجازی در مهِ عَنّابیی صبحی زمستانی. روی پلِ خواجو روانْ جمعیّتی بی همهمه: باور نمیکردم اَجَلْ ناکار کردهست این همه. کلیک کنید تا باز شود... همهی آسمانِ روز با فقری زیبا همچون کف یک دست مرا تاجگزاری کرده ست؛ چرا که بر دردی شاهی کردم که از آن جز پارهای خرد نمیشناختم. امضا : m.sina
Delaram*☆♡ گفت شهرِ مجازی در مهِ عَنّابیی صبحی زمستانی. روی پلِ خواجو روانْ جمعیّتی بی همهمه: باور نمیکردم اَجَلْ ناکار کردهست این همه. کلیک کنید تا باز شود... همهی آسمانِ روز با فقری زیبا همچون کف یک دست مرا تاجگزاری کرده ست؛ چرا که بر دردی شاهی کردم که از آن جز پارهای خرد نمیشناختم.
ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ کاربر حرفهای کاربر حرفهای تاریخ ثبتنام 1/9/23 ارسالیها 2,557 پسندها 21,162 امتیازها 48,373 مدالها 34 سطح 31 7/11/24 #38 m.sina گفت همهی آسمانِ روز با فقری زیبا همچون کف یک دست مرا تاجگزاری کرده ست؛ چرا که بر دردی شاهی کردم که از آن جز پارهای خرد نمیشناختم. کلیک کنید تا باز شود... من تنها سقف مطمئنم را پنداشته بودم خورشید است که چتر سرگیجهام را همچنان که فرو نشستن فوارهها از ارتفاع گیج پیشانیام میکاهد
m.sina گفت همهی آسمانِ روز با فقری زیبا همچون کف یک دست مرا تاجگزاری کرده ست؛ چرا که بر دردی شاهی کردم که از آن جز پارهای خرد نمیشناختم. کلیک کنید تا باز شود... من تنها سقف مطمئنم را پنداشته بودم خورشید است که چتر سرگیجهام را همچنان که فرو نشستن فوارهها از ارتفاع گیج پیشانیام میکاهد
m.sina کاربر سایت کاربر خبره تاریخ ثبتنام 10/8/20 ارسالیها 3,577 پسندها 7,191 امتیازها 35,773 مدالها 16 سطح 14 30/12/24 #39 ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ گفت من تنها سقف مطمئنم را پنداشته بودم خورشید است که چتر سرگیجهام را همچنان که فرو نشستن فوارهها از ارتفاع گیج پیشانیام میکاهد کلیک کنید تا باز شود... دو رود شور بر شانه های لخت تو که سرت میان ستارگان گیج می رود. ستارگان به سوی قلبت جار یست تا قلبت را از بسیاری فلس بکشد. امضا : m.sina
ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ گفت من تنها سقف مطمئنم را پنداشته بودم خورشید است که چتر سرگیجهام را همچنان که فرو نشستن فوارهها از ارتفاع گیج پیشانیام میکاهد کلیک کنید تا باز شود... دو رود شور بر شانه های لخت تو که سرت میان ستارگان گیج می رود. ستارگان به سوی قلبت جار یست تا قلبت را از بسیاری فلس بکشد.
ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ کاربر حرفهای کاربر حرفهای تاریخ ثبتنام 1/9/23 ارسالیها 2,557 پسندها 21,162 امتیازها 48,373 مدالها 34 سطح 31 27/1/25 #40 m.sina گفت دو رود شور بر شانه های لخت تو که سرت میان ستارگان گیج می رود. ستارگان به سوی قلبت جار یست تا قلبت را از بسیاری فلس بکشد. کلیک کنید تا باز شود... دودِ دل تا برآوَرَد شبنم، از نظر رفت و یادِ غنچه نماند. شُکْرُلله که از صفای اِرَم سَمَری ماند و لیلهُالقَمَری.
m.sina گفت دو رود شور بر شانه های لخت تو که سرت میان ستارگان گیج می رود. ستارگان به سوی قلبت جار یست تا قلبت را از بسیاری فلس بکشد. کلیک کنید تا باز شود... دودِ دل تا برآوَرَد شبنم، از نظر رفت و یادِ غنچه نماند. شُکْرُلله که از صفای اِرَم سَمَری ماند و لیلهُالقَمَری.