مشاعره مشاعره با اشعار بیژن الهی

  • نویسنده موضوع SETAYESH.MO
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 39
  • بازدیدها 1,746
  • کاربران تگ شده هیچ

.MOON.

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
6/8/22
ارسالی‌ها
1,965
پسندها
4,747
امتیازها
28,973
مدال‌ها
17
سطح
14
 
  • #31
در آغوش‌اش کِشَد
و می‌دانست آن‌گاه چون بهمنی فرو می‌ریزد
و می‌خواست به آغوش‌ام پناه آورد؛
نام‌اش برف بود
 
امضا : .MOON.

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
1/9/23
ارسالی‌ها
2,557
پسندها
21,162
امتیازها
48,373
مدال‌ها
34
سطح
31
 
  • #32
در آغوش‌اش کِشَد
و می‌دانست آن‌گاه چون بهمنی فرو می‌ریزد
و می‌خواست به آغوش‌ام پناه آورد؛
نام‌اش برف بود
در روزی بزرگ، به تو می‌رسم، به شانه تو
دست می‌زنم، که به پس‌نگری و ببینی
که نمی‌خندم!
 

Arjmand

مدیر بازنشسته‌ی آیین و میراث
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
3,782
پسندها
5,000
امتیازها
35,773
مدال‌ها
20
سطح
15
 
  • #33
در روزی بزرگ، به تو می‌رسم، به شانه تو
دست می‌زنم، که به پس‌نگری و ببینی
که نمی‌خندم!
می‌خواستم کجا رسید
کنار این همه هرزاب‌ها
که سفر می‌کنند و برق می‌زنند
که برق می‌زنند در قلبِ علف‌ها ناپدید…
 
امضا : Arjmand

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
1/9/23
ارسالی‌ها
2,557
پسندها
21,162
امتیازها
48,373
مدال‌ها
34
سطح
31
 
  • #34
می‌خواستم کجا رسید
کنار این همه هرزاب‌ها
که سفر می‌کنند و برق می‌زنند
که برق می‌زنند در قلبِ علف‌ها ناپدید…
دودِ دل تا برآوَرَد شبنم،
از نظر رفت و یادِ غنچه نماند.
شُکْرُلله که از صفای اِرَم
سَمَری ماند و لیلهُ‌القَمَری.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر سایت
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
10/8/20
ارسالی‌ها
3,577
پسندها
7,191
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
سطح
14
 
  • #35
دودِ دل تا برآوَرَد شبنم،
از نظر رفت و یادِ غنچه نماند.
شُکْرُلله که از صفای اِرَم
سَمَری ماند و لیلهُ‌القَمَری.
یکی انتحار کرد و یکی گریست
در بامداد فلج
که حرکت صندلی چرخدار
صدای خروس بود،
و ماهیان حوض
از فرط اندوه
به روی آب آمدند
 
امضا : m.sina

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
1/9/23
ارسالی‌ها
2,557
پسندها
21,162
امتیازها
48,373
مدال‌ها
34
سطح
31
 
  • #36
یکی انتحار کرد و یکی گریست
در بامداد فلج
که حرکت صندلی چرخدار
صدای خروس بود،
و ماهیان حوض
از فرط اندوه
به روی آب آمدند
شهرِ مجازی

در مهِ عَنّابی‌ی صبحی زمستانی.
روی پلِ خواجو روانْ جمعیّتی بی همهمه:
باور نمی‌کردم اَجَلْ ناکار کرده‌ست این همه.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر سایت
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
10/8/20
ارسالی‌ها
3,577
پسندها
7,191
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
سطح
14
 
  • #37
شهرِ مجازی

در مهِ عَنّابی‌ی صبحی زمستانی.
روی پلِ خواجو روانْ جمعیّتی بی همهمه:
باور نمی‌کردم اَجَلْ ناکار کرده‌ست این همه.
همه‌ی آسمانِ روز
با فقری زیبا همچون کف یک دست
مرا تاجگزاری کرده ست؛
چرا که بر دردی شاهی کردم
که از آن جز پاره‌ای خرد
نمی‌شناختم.
 
امضا : m.sina

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
1/9/23
ارسالی‌ها
2,557
پسندها
21,162
امتیازها
48,373
مدال‌ها
34
سطح
31
 
  • #38
همه‌ی آسمانِ روز
با فقری زیبا همچون کف یک دست
مرا تاجگزاری کرده ست؛
چرا که بر دردی شاهی کردم
که از آن جز پاره‌ای خرد
نمی‌شناختم.
من تنها سقف مطمئنم را
پنداشته بودم خورشید است
که چتر سرگیج‌هام را
همچنان که فرو نشستن فواره‌ها
از ارتفاع گیج پیشانی‌ام می‌کاهد
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر سایت
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
10/8/20
ارسالی‌ها
3,577
پسندها
7,191
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
سطح
14
 
  • #39
من تنها سقف مطمئنم را
پنداشته بودم خورشید است
که چتر سرگیج‌هام را
همچنان که فرو نشستن فواره‌ها
از ارتفاع گیج پیشانی‌ام می‌کاهد
دو رود شور بر شانه های لخت تو
که سرت میان ستارگان گیج می رود.
ستارگان به سوی قلبت جار یست
تا قلبت را از بسیاری فلس بکشد.
 
امضا : m.sina

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
1/9/23
ارسالی‌ها
2,557
پسندها
21,162
امتیازها
48,373
مدال‌ها
34
سطح
31
 
  • #40
دو رود شور بر شانه های لخت تو
که سرت میان ستارگان گیج می رود.
ستارگان به سوی قلبت جار یست
تا قلبت را از بسیاری فلس بکشد.
دودِ دل تا برآوَرَد شبنم،
از نظر رفت و یادِ غنچه نماند.
شُکْرُلله که از صفای اِرَم
سَمَری ماند و لیلهُ‌القَمَری.
 

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا