متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دلنوشته یادت هست...؟| دردانه عوض زاده کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع دردانه. ع.
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 24
  • بازدیدها 569
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

دردانه. ع.

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,424
پسندها
11,302
امتیازها
30,873
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #21
خبر داری؟
چه بر من گذشت؟
تنها، غمگین، پشیمان.
و به انتظار
برای دیدن اویی که حرف میزد برایم از همه جا
 
امضا : دردانه. ع.

دردانه. ع.

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,424
پسندها
11,302
امتیازها
30,873
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #22
می‌دانی؟
آرزویم را میگویم.
من همانم؛
دختر تنهایی که می‌گفتی کافیست آرزو کنی تا برآورده کنم.
منتظرم!
 
امضا : دردانه. ع.

دردانه. ع.

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,424
پسندها
11,302
امتیازها
30,873
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #23
ندانستی!
که این‌ روزها دختر تنهای روی نیمکت به چه فکر می‌کند؟
به گفته‌ات؛
- بدون تو عمری نمی‌خواهم.
 
امضا : دردانه. ع.

دردانه. ع.

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,424
پسندها
11,302
امتیازها
30,873
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #24
خبر داری؟
از تمنای دلم؛
نباشد روزی که حرف خود را عملی کنی.
چرا که من برگشتم تا برای باقی عمر کنارت باشم.
 
امضا : دردانه. ع.

دردانه. ع.

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,424
پسندها
11,302
امتیازها
30,873
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #25
کاش بدانی.
من هر روز می‌آیم.
به امیدی که باز بیایی،
روی همین نیمکت بنشینی،
و حرف بزنی از همه‌جا.


پایان
اردیبهشت ۱۴۰۳
 
امضا : دردانه. ع.
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا