***
ای دیر بدست آمده، زین پس آرام دلم میباشی؟!
دمی همنفس این تنِ خسته نیمه شب میباشی؟
نازِ نفست، قبلهی یک عمر نماز شبِ من شو
گر صدایت بزنم، در جواب با یه جانم، در صدد میآیی؟
***
***
از غمِ تو،
ماهیهای حوض نفس کم آوردند.
و ستارهها جشن پتویی گرفتند برای ماه!
از غم تو،
حال ندارم مرثیه بخوانم برای ماهیها
سرانجام درونِ هیاهوی ستارگان تا ابد گُم شدم!
*** شعر نو
***
دیریست درِ این مِیکده باز است، منِ خسته
صاحب نظرِ کویِ تو چون یک ساقیِ م**س.ت نشسته
کنج این منظره، دلداده کیلویی فروشیست
دل من در طلب نازِ نگاهت هزار بار زِ کویَت برگشته و رفته
***
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
***
در نهایت دلِ من دِلَزده از شهر شده
خسته از پیچ و خمِ سینهی این نَهر شده
نَهرِ عشقت به چه چیزی بکنم تشبیهش؟
که دگر دِشنهی این قلب و سلاحِ تو نامرد شده... .
***
***
مهرت به دل نشسته، بگو چه چاره کنم؟
کدام دوا باید بر کدام درد، چه استخاره کنم؟
پتوی هر شب من دگر، ماهِ آسمان شب شده
دلتنگ چهرهی عشقم, رو به کدام ستاره کنم؟
***