Taban_Art نویسنده افتخاری سطح 27 ارسالیها 1,517 پسندها 16,396 امتیازها 39,073 مدالها 39 12/8/24 نویسنده موضوع #41 *** آتش آغوشت مرا کم دارد این یکبار باید بسوزانی مرا شاید کمی در سرنوشت خامم جوری مرا دعوت به سیب سرخ حوا کن شیرین شود از بوسههای محکمت کامم *** امضا : Taban_Art
*** آتش آغوشت مرا کم دارد این یکبار باید بسوزانی مرا شاید کمی در سرنوشت خامم جوری مرا دعوت به سیب سرخ حوا کن شیرین شود از بوسههای محکمت کامم ***
Taban_Art نویسنده افتخاری سطح 27 ارسالیها 1,517 پسندها 16,396 امتیازها 39,073 مدالها 39 26/8/24 نویسنده موضوع #42 *** باز باران آمده، یک تو و یک من، یک قدم میتوانم عشق را با شعرِ تو جاری کنم میزند گاهی به سر، مردانه شب راهی شوم از خودم بگریزم و هر آنچه میخواهی شوم *** امضا : Taban_Art
*** باز باران آمده، یک تو و یک من، یک قدم میتوانم عشق را با شعرِ تو جاری کنم میزند گاهی به سر، مردانه شب راهی شوم از خودم بگریزم و هر آنچه میخواهی شوم ***
Taban_Art نویسنده افتخاری سطح 27 ارسالیها 1,517 پسندها 16,396 امتیازها 39,073 مدالها 39 26/8/24 نویسنده موضوع #43 *** شب که شد باران زد و طوفان دمید بویِ نامردی به هر کوچه خزید *** امضا : Taban_Art
Taban_Art نویسنده افتخاری سطح 27 ارسالیها 1,517 پسندها 16,396 امتیازها 39,073 مدالها 39 26/8/24 نویسنده موضوع #44 *** ماهیِ تُنگ عاشقی بی تو برای من شده مغزِ پُر از سردیِ تو بی تو وبالِ من شده قافیهها محو شدن و میون شعرِ من گُمن بی تو این قصه رو من بگو برای کی بگم؟ *** امضا : Taban_Art
*** ماهیِ تُنگ عاشقی بی تو برای من شده مغزِ پُر از سردیِ تو بی تو وبالِ من شده قافیهها محو شدن و میون شعرِ من گُمن بی تو این قصه رو من بگو برای کی بگم؟ ***
Taban_Art نویسنده افتخاری سطح 27 ارسالیها 1,517 پسندها 16,396 امتیازها 39,073 مدالها 39 27/8/24 نویسنده موضوع #45 *** و درگیر خیالاتِ محالی میشوم هر شب وزان پس خیره به گلهای قالی میشوم هر شب *** امضا : Taban_Art
Taban_Art نویسنده افتخاری سطح 27 ارسالیها 1,517 پسندها 16,396 امتیازها 39,073 مدالها 39 28/8/24 نویسنده موضوع #46 *** دیریست که نامِ تو شده ورد زبانم از عطر تنت بر تنِ گلها نگرانم گویند زِ زلفِ تو رَهی بر غمِ دلهاست آن ره گذرد از دلم ای جان و جهانم *** امضا : Taban_Art
*** دیریست که نامِ تو شده ورد زبانم از عطر تنت بر تنِ گلها نگرانم گویند زِ زلفِ تو رَهی بر غمِ دلهاست آن ره گذرد از دلم ای جان و جهانم ***
Taban_Art نویسنده افتخاری سطح 27 ارسالیها 1,517 پسندها 16,396 امتیازها 39,073 مدالها 39 29/8/24 نویسنده موضوع #47 *** سیمِ اول را نواختم از برایِ مویِ تو از برایِ فتح یک دم مرگ در آغوشِ تو سیمِ دوم را کمی با مکث اما فکرِ تو ضربهای زد مثلِ حرفِ آخرِ لبهای تو سیم سوم را که زد دستم، شکست با اشکها سیمِ آخر را زدم انگار که دستم گُر گرفت با شک، آه سیم سوم ای چه در دل داشتی؟ درد من را تا کجا انباشتی؟ درد من تا آخرین سیم داشت راه آخرین سیم، در قرارِ آخرِ گنجشکها *** امضا : Taban_Art
*** سیمِ اول را نواختم از برایِ مویِ تو از برایِ فتح یک دم مرگ در آغوشِ تو سیمِ دوم را کمی با مکث اما فکرِ تو ضربهای زد مثلِ حرفِ آخرِ لبهای تو سیم سوم را که زد دستم، شکست با اشکها سیمِ آخر را زدم انگار که دستم گُر گرفت با شک، آه سیم سوم ای چه در دل داشتی؟ درد من را تا کجا انباشتی؟ درد من تا آخرین سیم داشت راه آخرین سیم، در قرارِ آخرِ گنجشکها ***
Taban_Art نویسنده افتخاری سطح 27 ارسالیها 1,517 پسندها 16,396 امتیازها 39,073 مدالها 39 29/8/24 نویسنده موضوع #48 *** برای نامههای ناتمامم برای غصه های بیشمارم برای لحظههای بیامانم برای نالههای بیجوابم خدایا من به تو امیدوارم دل و جان را به راهت میسپارم *** امضا : Taban_Art
*** برای نامههای ناتمامم برای غصه های بیشمارم برای لحظههای بیامانم برای نالههای بیجوابم خدایا من به تو امیدوارم دل و جان را به راهت میسپارم ***
Taban_Art نویسنده افتخاری سطح 27 ارسالیها 1,517 پسندها 16,396 امتیازها 39,073 مدالها 39 9/9/24 نویسنده موضوع #49 *** وقتی که غمت بهانه از سر گیرد هر تشنه کنار چشمه هم میمیرد انقدر نبوده ای که حتی حالا پپیشم که نشسته ای دلم میگیرد *** امضا : Taban_Art
*** وقتی که غمت بهانه از سر گیرد هر تشنه کنار چشمه هم میمیرد انقدر نبوده ای که حتی حالا پپیشم که نشسته ای دلم میگیرد ***
Taban_Art نویسنده افتخاری سطح 27 ارسالیها 1,517 پسندها 16,396 امتیازها 39,073 مدالها 39 9/9/24 نویسنده موضوع #50 *** شیر درنده به دیدار شما رم شده است دل دیوانهام انگار که آدم شده است من همان کوه غرورم که هنگام سلام قِصهی خم شدنش شهرهی عالم شده است *** امضا : Taban_Art
*** شیر درنده به دیدار شما رم شده است دل دیوانهام انگار که آدم شده است من همان کوه غرورم که هنگام سلام قِصهی خم شدنش شهرهی عالم شده است ***